در خصوص برخورد با هواپیما ربایی نشست های بین المللی متعددی تشکیل واسناد گوناگونی تنظیم گردیده و به امضای دولت ها رسیده است . از این میان مهم ترین اسناد بین المللی عبارت اند از:کنوانسیون های۱۹۴۴ شیکاگو ،۱۹۶۳توکیو، ۱۹۷۰ لاهه، ۱۹۷۱ مونترال.
۳-۱-۱- کنوانسیون ۱۹۴۴ شیکاگو
کشورهای تاثیرگذار در کنفرانس شیکاگو:
در سال ۱۹۴۴ ایالات متحد آمریکا ، ابتکار دعوت دول متفق و بی طرف را برای شرکت در یک کنفرانس که در آغاز ماه نوامبر در شیکاگو تشکیل می شد ، به عهده داشت. نظر کشورهای آمریکا،انگلستان و کانادا بیش از دیدگاه های دیگر، طرفدارانی در میان کشورها پیدا کرد.نظر دولت آمریکا از وضعیت خاص و موقعیت ویژه آن ناشی می شد.
آمریکا پیش از جنگ جهانی دوم دارا ی صنایع هواپیمایی پیشرفته ای بود در مدت جنگ هم پیشرفت قابل ملاحظه ای نمود . تعداد هواپیماهای آمریکا در آن زمان شاید به تنهایی با هواپیماهای کشور های دیگر برابری می کرد و این موقعیت ویژه بود که مبین ابتکار دولت آمریکا برای تشکیل کنفرانس شیکاگو شد.همچنین آمریکا قصد داشت انحصار حمل و نقل هوایی را در جهان به دست بگیرد،از نظریه آزادی کامل پرواز ها حمایت می کرد.
انگلستان که از انحصار حمل و نقل و تجارت هوایی به وسیله ایالات متحده آمریکا بیم داشت،سرسختانه با نظریه آزادی کامل هوایی مخالفت می ورزید.دولت کانادا تقریبا با انگلستان هم عقیده بود.به نظر دولت کانادا،اختیار تعیین آزادی های هوایی باید به خود دولت ها محول گردد تا با عقد موافقتنامه های دوجانبه،حدود این آزادی ها را در میان خود تعیین کنند.اما در این میان دیدگاه های آمریکا و انگلستان تعیین کننده بود و در نهایت تلفیقی از پیشنهادهای این دو، مورد توافق کشورهای شرکت کننده در کنفرانس قرار گرفت. ( نواده توپچی، ۱۳۹۰ص۳۰-۲۷ )
۳-۱-۲- هدف کنفرانس شیکاگو:
درحقیقت کنفرانس شیکاگو هدفش اولا کامل و یکنواخت نمودن قواعد ومقررات هواپیماربایی قبل از جنگ بود و ثانیا قصد آن ایجاد سازمانی دایمی برای وضع مقررات مورد نیاز کشورها و رفع اختلافات بین دول در امور هواپیمایی و ایجاد محیط سالم و مسالمت آمیز برای بهره برداری از امکانات هوانوردی کشور هایی بوده است که در طول جنگ جهانی دوم پیشرفت قابل ملاحظه ای داشته اند و بالاخره رفع مشکل آزادی هوا بود. (جباری،۱۳۸۱ ص۴۳)
در نهایت نتایج کنفرانس تهیه وتنظیم چهار سند یا قرارداد به شرح زیر است :
سند اول : قرارداد مربوط به سازمان موقت بین المللی کشوری (Picao )1 بود »
۱٫Previous Internationl Civil Aviation Organization
کنفرانس شیکاگو ، برای رسیدن به هدف تضمین امنیت و گسترش منظم هواپیمایی در سراسر جهان ، قرارداد مربوط به سازمان موقت بین المللی هواپیمایی کشوری را تهیه نمود این سازمان تا تاسیس ایکائو در سال ۱۹۴۷ به کار خود ادامه داد . سند دوم : قرار داد مربوط به سازمان بین المللی هواپیمایی کشوری » (ایکائو)۱ بود .
تاسیس این سازمان از ابتکارات کنفرانس شیکاگو محسوب می شود. ایکائو در چهار آوریل ۱۹۴۷ در مونترال که مقر اصلی آن انتخاب شد اعلام موجودیت کرد.
سند سوم : قرارداد مربوط به ترانزیت سرویس های هوایی بین المللی » بود .
مطابق این قرارداد که قرارداد آزادی های دو گانه نیز نامیده می شود، دولت های عضو، متعهد شدند آزادی های غیرتجاری را برای پروازهای منظم دیگر دول عضو تضمین کنند .
دو نوع آزادی ( حقوق ترانزیت ) این موافقتنامه بدین شرح است :
آزادی اول ؛ یعنی آزادی عبور هواپیماهای یک کشور از قلمرو هوایی یک کشور خارجی بدون فرود در آن
مثلا هواپیمای ایران ایر به هنگام عزیمت به لندن می تواند از قلمرو هوایی کشورهای ترکیه ، رومانی ، بلغارستان و آلمان عبور کند ولی نمی تواند در آن کشورها فرود بیاید. آزادی دوم ؛ یعنی حق پرواز هواپیماهای یک کشور از قلمرو هوایی یک کشور دیگر ( کشور عضو پیمان ) با امکان فرود با مقاصد غیر بازرگانی ( مانند سوختگیری یا انجام تعمیرات ).
مثلا هواپیماهای ایران ایر به هنگام عبور از قلمروهوایی کشورهای ترکیه و رومانی به مقصد لندن ، در صورت نیاز به تعمیرات و سوخت گیری می تواند در یکی از این کشورها فرود آید . این قرارداد مورد استقبال بسیاری از کشورهای شرکت کننده در کنفرانس قرار نگرفت.این سند در تاریخ ۳۰ ژانویه ۱۹۴۵ با تصویب ۲۶ کشور به مرحله اجرا در آمد.
۱٫International Civil Aviation Organization
سند چهارم : قرارداد مربوط به حمل و نقل هوایی بین المللی » بود .
مطابق این قرارداد ، که بنا به پیشنهاد دولت آمریکا وبه منظور تحکیم اهداف این کشور در زمینه حمل و نقل هوایی بین المللی تنظیم شد، دولت های متعاهد می توانند در قلمرو یکدیگر به حمل ونقل مسافر و بار و محموله های پستی اقدام کنند. این قرارداد ، علاوه بر آزادی های ترانزیتی ، سه نوع آزادی دیگر ( حقوق ترافیک ) را در زمینه حمل ونقل هوایی بین المللی به شرح زیر پیشنهاد کرده است :
آزادی سوم ؛ هواپیما حق دارد مسافر و باری را که از کشور متبوع خود سوار ویا حمل کرده است در کشور مقصد ( کشور عضو پیمان ) پیاده یا تخلیه نماید. مثلا هواپیمای ایران ایر حق دارد مسافر و باری را که در ایران سوار و حمل نموده است در لندن پیاده وتخلیه کند .
آزادی چهارم : هواپیما حق دارد مسافر و باری را که از یکی از کشورهای عضو سوار و حمل کرده است در کشور متبوع خود پیاده یا تخلیه نماید. مثلا هواپیمای ایران ایر حق دارد مسافر و باری را که از لندن سوار و حمل کرده است در تهران پیادئه و خالی کند.
آزادی پنجم ؛ حق سوار نمودن مسافر و حمل بار از سزمین هر کشور متعاهد به مقصد هر کشور متعاهد دیگر و نیز حق پیاده کردن و خالی کردن مسافر وبار که در سرزمین هر کشور متعاهد دیگر سوار یا بار کرده است. به عنوان مثال ، هواپیمای ایران ایر که مقصد مونترال پرواز میکند، می تواند در لندن فرود بیاید و مسافر یا بار به مقصد مونترال سوار و بارگیری نماید. هواپیمای ایران ایر همچنین به هنگام بازگشت از مونترال به مقصد تهران ، حق سوار کردن مسافر و بارگیری به مقصد لندن را خواهد داشت. (ضیایی بیگدلی، ۱۳۷۹ ص ۳۵۹ )
۳-۲-کنوانسیون توکیو
Convention on Offences and Certain Other Acts Committed on Board Aircraft, signed at Tokyo on 14 September 1963
۳-۲-۱- کنوانسیون توکیو ۱۹۶۳ راجع به جرایم وبرخی اعمال ارتکابی دیگر در داخل هواپیما
اولین تلاش برای مقابله با جرائم هواپیمایی، تصویب پیمان توکیو می باشد. این کنوانسیون که در ۱۴ سپتامبر ۱۹۶۳ در شهر توکیو امضا شد اولین سند چند جانبه حقوقی بود که به معضل روبه رشد هواپیما ربایی پرداخت این کنواسیون تعریف یا فهرست خاصی از اعمالی را که باید سرکوب شوند ارائه نمی کند.
این سند با نام کنوانسیون راجع به جرائم و برخی اعمال ارتکابی دیگر در هواپیما»مشتمل بر ۷ فصل و ۲۶ ماده است که دولت ایران در سال ۱۳۵۵ آن را امضا نموده است. در خصوص شمول این کنوانسیون نسبت به جرم هواپیماربایی ، تردید وجود دارد؛چرا که از یک سو می توان آن را صرفا ناظر بر جرائم ارتکابی در داخل هواپیما ، و نه هواپیما ربایی دانست؛ از سوی دیگر نیز بر اساس شقوق الف و ب بند۱ ماده ۱ می توان قائل به شمول آن نسبت به هواپیما ربایی شد؛زیرا اقدام به تصرف هواپیما و ربودن آن ، از جمله اعمالی است که در داخل هواپیما رخ می دهد و رباینده با اقدام در داخل هواپیما،مبادرت به ربودن آن می کند. (سلمان پور، ۱۳۷۲ ص ۵۱ – ۵۰ ) .
۳-۲-۲- هدف کنوانسیون توکیو
اهداف عمده این پیمان تامین سلامت وامنیت پرواز و حمایت از جان افراد واعمال آنها در داخل هواپیما و به طور کلی بالا بردن امنیت هواپیمایی کشوری است.
۳-۲-۳- موضوع کنوانسیون توکیو
موضوع این پیمان شامل موارد زیر است :
۱ . ارتکاب جرم در داخل هواپیمای در حال پرواز ؛ منظور از جرم تمام جرایم موضوع قوانین جزایی می باشد (بند الف ماده ۱)
۲ . اعمالی که سلامت هواپیما و سر نشینان و محمولات آن را به مخاطره اندازد،هرچند آن عمل متضمن ارتکاب هیچ جرمی نباشد(مستنبط از قسمت اول بند ب ماده ۱)
۳ . اعمالی که سبب اخلال نظم و آرامش داخلی هواپیما گردد. هرچند آن عمل متضمن ارتکاب هیچ جرمی نباشد.
۴ . تصرف غیر قانونی هواپیما: (ماده ۱۱)
هرگاه شخصی داخل هواپیمای در حال پرواز شود و یا هرگاه چنین عملی در شرف وقوع باشد دول متعاهد برای حفظ و بازگرداندن کنترل هواپیما به فرمانده قانونی آن کلیه تدابیر مقتضی را اتخاذ خواهند نمود.»
از لحاظ این کنوانسیون یک هواپیما از زمانی که نیروی موتوری آن به منظور پرواز به کار می افتد تا زمانی که عمل فرود آمدن آن پایان یابد در حال پرواز تلقی می شود(بند۳ماده ۱)
علیرغم این در مورد فصل سوم کنوانسیون،هواپیما از زمانی که کلیه درهای خارجی آن پس از سوار شدن مسافرین بسته شد تا زمانی که مجددا به منظور پیاده شدن مسافرین بازگردد در حال پرواز تلقی می شود؛ در صورت فرود اجباری مقررات این فصل همچنان در مورد جرایم و اعمال ارتکابی در هواپیما تا زمانی که مقامات صالح یک دولت مسئولیت هواپیما و سرنشینان و محمولات آن را بعهده بگیرند جاری خواهد بود.(بند ۲ ماده ۵)
این کنوانسیون در مورد هواپیماهایی که به منظورهای نظامی یا پلیسی به کار می روند مجری نخواهدبود.(بند۴ ماده ۱)
با این وجود ، به دلیل عدم ذکر صریح از این جرم به عنوان یکی از اعمال تحت شمول کنوانسیون در متن ماده ۱ بند االف و وجود تردید در این رابطه، و نیز نواقص و نارسایی های موجود در آن ،پیمان دیگری در سال ۱۹۷۰ در لاهه منعقد گردید. ( سلمان پور، ۱۳۹۱ ص ۴۱) .
۳-۲-۴- اختیارات فرمانده هواپیما بر اساس کنوانسیون توکیو
کنوانسیون توکیو در مواد ۵ تا ۱۰ خود اختیاراتی را به فرمانده هواپیما برای حفظ امنیت هواپیما و جان مسافران خدمه پرواز لحاظ کرده که این خود سهم مهمی در حفظ نظم دارد. با توجه به این که اقدام علیه پرواز یک مفهوم عام است و می تواند شامل اعمال بسیاری که امنیت هواپیما را با مخاطره مواجه میسازد شود از آنجا که بندهای الف و ب ماده ی ۱ کنوانسیون توکیو به صورت عام مطرح گشته و مفهومی بارز و کلی از اقدام علیه امنیت پرواز به دست داده لذا به نظر میرسد هر گونه عمل مخالف با نظم و امنیت هواپیما را تحت شمول خود می گیرد .لذا مفهوم خاص هواپیما ربایی یا تصرف غیر قانونی هواپیما که شکلی خاص از اقدامات علیه پرواز میباشد نیز میتواند مشمول این بند قرار گیرد و اختیارات فرماندهی هواپیما در مورد هواپیماربایی نیز به شکل مذکور در کنوانسیون توکیو برقرار میباشد ،هر چند که جامعهی بینالمللی قرار داد لاهه را به طورخاص به هواپیما ربایی اختصاص داده است. مادهی ۶ کنوانسیون توکیو بیان میدارد که هر گاه فرمانده هواپیما متوجه شود که هر گاه شخصی اقدامی علیه امنیت و نظم پرواز و یا خدمه و یا مسافران و یا محمولات هواپیما انجام داده است میتواند علیه او اقدامات تضییقی اعمال کند .
همچنین اقدامات تضییقی علیه کسی که در شرف اعمال مذکور می باشد نیز لازم الرعایه است در این جا منظور قانونگذار بینالمللی از واژهی در شرف » کاملاً مشخص است مرحلهی طراحی و تفکر مجرمانه از شمول این واژهی خارج است به این دلیل که اولاً اثبات تفکر دشوار است و دیگر آنکه در صورت تفکر نیز شخص را نمیتوان در شرف ارتکاب جرم دانست مرحلهی بعدی عملیات مقدماتی است که وقتی فرماندهی
هواپیما تهیهی امور مقدماتی برای انجام اقدامات ممنوعه مذکور را توسط شخص مشاهده میکند ممکن است که این شخص را در شرف » ارتکاب جرم ببیند. ولی نظر قانونگذار بینالمللی در مورد این مرحله نامفهوم است . مرحلهی بعدی که شروع به جرم وارد شدن مجرم به مرحلهی عملیات اجرایی است قطعاً منظور نظر کنوانسیون بوده و آن را شامل میگردد.
تدابیر تضییقی باید تنها به جهات زیر اتخاذ گردد :
معرفی شرط ضمن عقد و شرط اجل
محقق در این فصل جهت تبیین هر چه بیشتر نقش شرط اجل در عقد بیع و تأثیر آن در تعهدات و مسئولیت قراردادی طرفین عقد بیع، که موضوع فصل دوم رساله را به خود اختصاص میدهد، بهتر آن دید که در فصل نخست این رساله به تبیین کلیات موضوع رساله، همچون شرط ضمن عقد و شرط اجل، بپردازد تا در پناه آن بیان و فهم مطالب پیشرو سهل و آسان گردد. از این رو مباحث این فصل در دو مبحث تدوین می شود. مبحث نخست اختصاص به معرفی شرط ضمن عقد اختصاص داشته و در مبحث دوم نیز به معرفی شرط اجل خواهد شد.
فصل اول: معرفی شرط ضمن عقد
یکی از مباحث مهم مربوط به حقوق قراردادها، موضوع شروط ضمن عقد میباشد. اهمیت این بخش از حقوق قراردادها از آن جهت است که شروط ضمن عقد می تواند در درجه اول تأثیری بسزایی در میزان تعهدات طرفین قراردادی داشته و در درجه دوم بر میزان مسئولیت قراردادی طرفین نیز تأثیر گذار باشد. از این رو، محقق قبل از آنکه به بیان تأثیر شرط اجل در عقد بیع بپردازد، در این بخش از رساله و طی پنج مبحث به بیان کلیات مربوط به شروط ضمن عقد خواهد پرداخت؛ مباحثی همچون مفهوم، انواع و اثر شرط ضمن عقد. از این رو، در مبحث نخست: از مفهوم شرط ضمن عقد، در مبحث دوم از انواع شرط ضمن عقد، در مبحث سوم از اثر شرط ضمن عقد، در مبحث چهارم از رابطه عقد و شرط ضمن عقد و در پایان در مبحث پنجم از شرایط صحت شرط ضمن عقد سخن گفته خواهد شد.
در ابتدا باید توجه داشت که شرط ضمن عقد در حقوق قراردادهای ایران از خصوصیات و قواعد خاص خود بهرهمیبرد که مشابه آن را شاید در هیچ نظام حقوقی دیگر نتوان یافت؛ چرا که مقنن وقت قانون مدنی، احکام مربوط به شروط را از فقه امامیه گرفته و در آن جا نیز فقها در باب شروط کتابها و رسالههای بسیار نوشتهاند[۱]. از مهمترین کتب و منابع فقهی در این باره میتوان از کتاب المکاسب مرحوم شیخ مرتضی انصاری و کتاب العناوین مرحوم میر عبدالفتاح مراغهایی نام برد.
در حقوق ایران، یک قرارداد از دو بخش تشکیل می شود: عقد و شروط ضمن عقد. عقد بیانگر تعهدات اصلی طرفین است و شروط ضمن عقد بیانگر تعهدات فرعی مربوط به تعهد اصلی عقد و یا تعهداتی مستقلی که تنها در ضمن عقد اصلی گنجانده شده است. بنابراین در حقوق ایران شروط ضمن عقد از دو خصیصه متمایز کننده برخوردار میباشند: ۱- شروط ضمن عقد با تعهد اصلی طرفین در عقد تفاوت می کند و ۲- شرط ضمن عقد می تواند کاملاً بیگانه از موضوع و تعهد اصلی عقد باشد. در نقطهی مقابل حقوق ایران، وضعیت حقوقی شروط ضمن عقد در دیگر نظامهای حقوقی اندکی متفاوت به نظر میرسد.
در مجموع قوانین مدنی کشورهای اروپایی، نهاد حقوقی شرط به مفهوم شرط ضمن عقد، که در حقوق ایران شاهد آن هستیم، وجود ندارد؛ چرا که تأسیس این گونه شروط در حقوق ایران به جهت سابقه فقهی و الگو برداری مقنن وقت از فقه امامیه میباشد. به عبارت دیگر، بر خلاف حقوق کشورهای اروپایی، که هر تعهدی می تواند در قالب یک قرارداد مورد توافق طرفین تعهد قرار گیرد و به اجرا درآید، در فقه تعهدات ابتدایی لازم الوفا نبوده و برای صحت و وم وفای آن تعهدات، اندراج آنها در قالب شرط ضمن عقد ضمن یکی از عقود شناخته شده لازم و ضروری میباشد. هر چند مقنن قانون مدنی با وضع مادهی ۱۰ قانون مدنی از رویه فقهی فاصل گرفته و خود را به رویه اروپایی نزدیک نموده است، اما با این حال بهتر آن دیده که به دلیل انس ذهنی مردم به شروط ضمن عقد، مقررات فقهی مربوط به آن در قانون مدنی نیز جای دهد؛ چرا که پیش بینی آن نه تنها هیچ ضرر و مفسدهای ندارد بلکه می تواند بیانگر تلاشها و پیشرفتهای نظام فقهی ما در عرصه حقوق تعهدات نیز باشد.
در حقوق فرانسه معادل واژهی شرط دو اصطلاح La Condition و La Clause میباشد. اولی به معنای امری است که حادث، مستقبل و محتمل الوقوع بوده که زوال و یا حدوث حقی منوط به تحقق آن میباشد؛ ولکن دومی به معنای امری است که در ضمن یک توافق به منظور تکمیل یا تغییر آثار آن توافق گنجانده می شود
در حقوق انگلستان نیز معادل شروط ضمن عقد با اندکی تفاوتی دو اصطلاح Condition و Warrantee میباشد. شروط نوع اول به معنای شروط مهم و اساسی یک قرارداد محسوب می شود و شروط نوع دوم نیز به معنای شروط فرعی و غیر مهم شناخته میشوند. تفاوت این دو شرط در ضمانت اجرای مربوط به این دو شرط میباشد؛ ضمانت اجرای شروط نوع نخست فسخ قرارداد و مطالبهی خسارت از سوی مشروطله میباشد؛ در حالی که ضمانت اجرای نقض شروط نوع دوم صرفا مطالبهی خسارت از سوی مشروطله خواهد بود.
در حقوق انگلستان شرط نوع نخست خود بر دو نوع تقسیم می شود: Condition precedent و Condition subsequent. شرط نوع نخست ناظر بر شروطی است که تحقق یک قرارداد معلق بر آن است و شروط نوع دوم به شروطی اطلاق می شود که با تحقق آنها قرارداد پایان میپذیرد. به عبارت بهتر، شرط نوع نخست همان شروط تعلیقی و شرط نوع دوم همان شروط انفساخی در حقوق ایران میباشند.
در حقوق مصر نیز معنای شرط عبارت است از امر مستقبل و غیر محقق الوقوعی که وجود یا زوال تعهد متوقف بر آن است. سنهوری در کتاب خود الوسیط، در مقام بیان انواع شرط میگوید: شرط بر دو گونه میباشد: شرط واقف و شرط فاسخ. شرط واقف ناظر به آن دسته از شروطی است که تحقق یک عقد و تعهد منوط به تحقق آن میباشد، به نحوی که تا آن شرط محقق نشود عقد نیز محقق نمیگردد و در نقطهی مقابل، شرط فاسخ نیز به شرطی اطلاق می شود که با تحقق آن، یک تعهد و یا عقد به انحلال میرسد. بر طبق این تعریف شرط دارای مقوماتی است که عبارت است از: ۱- شرط امری است مربوط به آینده و ۲- شرط امری است که هنوز محقق نشده باشد و در آینده ممکن است محقق شود.
در ادامهی مباحث این فصل و به اجمال به بیان قواعد کلی حاکم بر شروط ضمن عقد در حقوق ایران پرداخته خواهد شد.
مبحث اول: مفهوم شرط و تمییز آن از مفاهیم مشابه
قانون مدنی ایران تعریفی از شرط به عمل نیاورده است؛ بلکه در مواد ۲۳۳ الی ۲۴۶ قانون مدنی تنها به بیان انواع شرط ضمن عقد و احکام مربوط به آن پرداخته است. با این حال، فقها و حقوقدانان از این کار غافل نشده و مبادرت به بیان انواع تعاریف مربوط به شرط در علوم مختلف کرده اند. از نگاه نویسندگان لغت، شرط واژهای عربی جامد است و جمع آن شروط و اشراط است. این واژه گاه در معنای مصدری و گاه در معنای اسمی به کار میرود.
در ادبیات و علم نحو، واژهی شرط به معنای گزارهای است که پس از ادات شرط میآید؛ گزارهای که پس از واژهی اگر میآید را شرط نام گذاری کرده اند و آنچه پس از شرط میآید را جزای شرط میگویند. فیالمثل در عبارت ” اگر درس بخوانی موفق خواهی شد”، گزارهی درس خواندن” شرط محسوب می شود و گزارهی قبولی” جزای شرط میباشد که بعد از حصول شرط محقق می شود.
اما واژهی شرط در علوم گوناگون نیز معانی گوناگونی به خود اختصاص داده است. از جمله معانی شرط، که در فلسفه و اصول به کار گرفته می شود، عبارت است از چیزی که از عدم آن عدم مشروط پدید میآید، بدون آنکه وجودش ملازم با وجود مشروط باشد. فیالمثل گفته می شود آب شرط حیات و رشد گیاهان است. در این عبارت عدم وجود آب مستم عدم وجود گیاه خواهد بود ولی وجود آب حتما به وجود گیاه منجر نخواهد شد؛ چرا که یک گیاه علاوه بر آب، نیازمند خاک و نور آفتاب نیز میباشد. در این خصوص جمال الدین حلی در تعریف شرط میگوید: به چیزی که تأثیر موثر متوقف بر آن باشد شرط میگویند”.
در فقه و متون فقهی نیز شرط به معنای مطلق اام و التزام به چیزی یا امری به کار گرفته شده است. در حقوق نیز حقوقدانان از واژهی شرط در دو جا و بر دو معنی استعمال نموده اند: نخست: امری که وقوع یا تأثیر عمل یا یک واقعهی حقوقی خاص به آن بستگی دارد. برای مثال در مادهی ۱۹۰ قانون مدنی که شرایط اساسی صحت قرارداد ذکر می شود، واژهی شرط در همین معنی به کار میرود یا در حقوق مسئولیت مدنی وقتی گفته می شود وقوع فعل زیانبار، ورود خسارت و وجود رابطه سببیت مابین خسارت و فعل زیانبار شرایط اساسی مسئولیت مدنی است، واژهی شرط در همین معنی استعمال شده است و دوم: توافقی است که بر حسب طبیعت خاص موضوع خود یا بنا بر تراضی طرفین در ضمن توافق دیگری آورده می شود.
معنای دوم شرط، که منظور ما از شرط در این رساله را به خود اختصاص میدهد، خود بر دو نوع است: یا موضوعی است که بر حسب طبیعت خود التزام جداگانه ای محسوب نمی شود و وماً در زمرهی توابع عقد اصلی قرار میگیرد، مانند شرطی که کمیت یا کیفیت کالا را مشخص مینماید و یا شرطی که در خصوص زمان و مکان تحویل موضوع مورد معامله مورد پیش بینی قرار میگیرد و یا موضوعی است که فینفسه می تواند مورد توافق مستقل از عقد نیز قرار گیرد، ولکن طرفین یک قرارداد بنا بر ملاحظات و مصالحی آن را در ذیل قرارداد دیگر میآورند، مانند اندراج شرط وکالت در ضمن عقد نکاح و اجاره.
مبحث دوم: انواع شرط ضمن عقد
شرط ضمن عقد دارای انواع متعدد و هر نوع دارای مصادیق متنوعی است. در این مبحث و طی دو قسمت محقق به بیان انواع شروط از حیث ماهیت و موضوع خواهد پرداخت. از این رو، در قسمت نخست به بیان انواع شروط از حیث ماهیت و در قسمت دوم به بیان انواع شروط از حیث موضوع خواهیم پرداخت.
شروط از حیث ماهیت می تواند به انواع متعددی تقسیم شود که در این قسمت از رساله به بحث گذاشته خواهد شد. مهمترین تقسیم بندی که در این باره ارائه شده عبارت است از: ۱- شروط تقییدی و تعلیقی، ۲- شروط تصریحی و ضمنی و۳- شروط بنایی، ضمن عقد و الحاقی.
گفتار اول: شروط تقییدی و تعلیقی
شروط به طور کل از حیث اثری که بر اجرای قرارداد میگذارند بر دو نوع شروط تقییدی و شروط تعلیقی تقسیم میشوند. شروط تقییدی به آن دسته از شروطی گفته می شود که گاه آثار عقد را مقید میسازد و گاه اجرای آن را به تأخیر میاندازد. مانند شروطی که کم و کیف تعهدات قراردادی طرفین قرارداد را مشخص می کنند و یا در خصوص زمان و مکان ایفای تعهدات طرفین قراردادی مورد پیش بینی طرفین قرارداد قرار میگیرند.
اما شروط تعلیقی به آن دسته از شروطی گفته می شود که آثار عقد را منوط و معلق به وقوع یک حادثهی خارجی مینماید. مانند آنکه در عقد بیع فروشنده بر خریدار چنین شرط کند که خانهی خود را به تو فروختم اگر تا سه ماه دیگر فرزندم از خارج کشور به کشور مراجعت ننماید.
این دو گروه از شرط را باید با تفسیر مضمون عبارت طرفین قرارداد و اثری که آنها از شرط توقع داشته اند از یکدیگر تمییز داد. با این حال، گفته شده هر جا واژهی شرط بدون وجود قرینه یا قیدی که بتوان به ماهیت آن راه یافت، آورده شود و یا در صورت اختلاف، ظاهر این است که مراد از شرط قید شده یک شرط تقییدی است و نه تعلیقی.
گفتار دوم: شروط تصریحی و ضمنی
در یک تقسیم بندی دیگر، شروط به طور کلی از حیث نحوه انشاء طرفین قرارداد بر دو نوع شروط تصریحی و شروط ضمنی تقسیم میشوند. شروط تصریحی، شروطی هستند که از سوی طرفین قرارداد به طور صریح در قرارداد مورد پیش بینی قرار میگیرند. اما در مقابل، شروط ضمنی شروطی هستند که هر چند طرفین قرارداد آن را صراحتا مورد پیش بینی قرار ندادهاند، اما از مدلول التزامی الفاظ مورد استعمال طرفین قرارداد به دست میآیند. به عبارت دیگر، این گونه شروط اموری هستند که به حکم عقل، یا قانون و یا عرف لازمهی مفاد قرارداد یا توافق طرفین قرارداد میباشند. این گونه شروط همواره وسیلهی تفسیر و تکمیل قرارداد بسته شده میباشند.
بر طبق نظر حقوقدانان، منبع شروط ضمنی می تواند یکی از موارد ذیل باشد: ۱- عقل یا بداهت، ۲- قانون و ۳- عرف و عادات قراردادی. این گونه تعهدات در زمرهی تعهدات تکمیلی بوده و طرفین میتوانند با توافق آنها را بلااثر یا جابهجا نمایند. تعهدات عقلی همان تعهداتی هستند که لازمه تعهد اصلی بوده و انجام تعهد عقلی مقدمهی انجام تعهد اصلی میباشد؛ مانند گرفتن تعهد فروشنده به استعلام ثبتی جهت تعهد وی مبنی بر تنظیم سند رسمی ملک فروخته شده. تعهدات قانونی نیز به آن دسته از تعهداتی گفته می شود که از سوی قانونگذار پیش بینی شده و بر دوش طرفین قراردادی گذاشته می شود.
گفتار سوم: شروط بنایی، ضمن عقد و الحاقی
علاوه بر تقسیم بندیهای ذکر شده در سطور فوق، شروط از حیث زمان انشاء طرفین قرارداد بر سه نوع شروط بنایی، شروط ضمن عقد و شروط الحاقی تقسیم میشوند[۱۸]. شروط بنایی شروطی هستند که طرفین قرارداد قبل از وقوع قرارداد اصلی نسبت به آن توافق می کنند و عقد را بنا بر وجود آن شرط و بدون آنکه آن شرط را در ضمن قرارداد خود بیاورند، انشاء مینمایند. اما شروط ضمنی شروطی هستند که در ضمن انعقاد قرارداد اصلی مورد توافق طرفین قرار گرفته و در ذیل آن قرارداد آورده می شود. شروط الحاقی نیز به شروطی گفته می شود که بعد از انعقاد قرارداد و در زمان اجرای آن با انشای جداگانه به وجود آمده و منضم به قرارداد پیشین مینمایند.
در فقه، در خصوص وم وفای به شروط بنایی اختلاف نظر وجود دارد. نظر مشهور فقها بر آن است که اندراج شرط در ضمن عقد یکی از شرایط صحت شروط است؛ فلذا، شروطی که طرفین قبل از انشای عقد بر آن توافق می کنند از بحث شروط خارج است و باطل میباشد؛ ولو آنکه طرفین در هنگام انشای عقد اصلی توافق پیشین را در نظر داشته و عقد را مبتنی بر شرط انشاء کنند. مرحوم شیخ مرتضی انصاری در این خصوص مینویسد: شرط هشتم یک شرط ضمن عقد صحیح آن است که در متن عقد مورد التزام قرار گیرد بنابر نظر مشهور فقها پس اگر طرفین قرارداد قبل از انعقاد قرارداد بر وجود آن شرط در قرارداد با یکدیگر تراضی نمایند، این امر در التزام به آنچه شرط شده کافی نمی باشد”.
اما در مقابل، بعضی از فقها و قاطبهی حقوقدانان و قانون مدنی با این گونه شروط موافقت کرده و آن را در زمرهی شروط ضمن عقد قرار میدهد؛ به شرط آنکه طرفین عقد حین انشای عقد آن شرط را در نظر گرفته و عقد را بر آن شرط مبتنی ساخته باشند. فلذا اگر طرفین قرارداد در حین انعقاد عقد، شرط توافق شده را فراموش کنند یا عقد را بدون توجه به شرط منعقد سازند، آن شرط دیگر تابع شرط ضمن عقد نخواهد بود[۲۴].
شروط الحاقی نیز خود بر دو نوع است: گاه موضوع شرط، امری مستقل از عقد است و طرفین قرارداد بنا بر مصالحی آن را ضمیمه قرارداد پیشین خود می کنند، همچون عقد وکالت یا رهن؛ و گاه موضوع شرط به نحوی با مفاد قرارداد پیشین و اجرای تعهدات ناشی از آن ارتباط پیدا می کند؛ فیالمثل، طرفین قرارداد پیشین با توافق بر شرط جدید بر میزان اجرت قرارداد پیشین میافزایند و یا مهلت اضافهای جهت ایفای تعهدات قراردادی متعهد مورد پیش بینی قرار می دهند.
گذشته از نظر حقوقدانانی که هر دو قسم شروط الحاقی را به دلیل ایجاد از طریق انشای جداگانه، از مبحث شروط ضمن عقد خارج و آنها را توافقات مستقل میدانند[۲۵]، پارهایی دیگر از حقوقدانان با توجه به پذیرش معیار ربط و ارتباط بین شرط و عقد برای پذیرش شروط ضمن عقد، شروط قسم دوم را در زمرهی شروط ضمن عقد و تابع احکام شروط ضمن عقد دانسته و شروط نوع نخست را از مبحث شروط ضمن عقد خارج میداند[۲۶].
از نگاه نگارنده و در مقام داوری میان این دو نظر میتوان پذیرفت که نظر حقوقدانان اخیر با مبانی و قواعد حقوق قراردادها سازگاری بیشتر داشته و قابل قبول به نظر میرسد. فلذا، باید حکم به پذیرش صحت شروط الحاقی مرتبط با موضوع عقد اصلی داد و آن را در زمرهی شروط ضمن عقد محاسبه نمود.
مبحث سوم: اثر شرط ضمن عقد
شروط ضمن عقد به مانند سایر تعهدات قراردادی، برای مشروطله خود ایجاد حق و طلب می کند و در مقابل برای مشروطعلیه ایجاد دین و تعهد. فقها با استناد به حدیث نبوی ” المومنون عند شروطهم ” و حقوقدانان با استناد به مادهی ۲۳۷ قانون مدنی، شروط ضمن عقد را در زمرهی مفاد قرارداد دانسته و آنها را تا زمان بقای عقد مشروط، لازم الوفا میدانند؛ حتی اگر شرط فی نفسه امر جایزی باشد که طرفین شرط بتوانند آن را بر هم زنند، مانند شرط وکالت ضمن عقد بیع که در این صورت وکالت شرطی تا زمان بقای بیع لازم الوفا میباشد.
بنابراین، اثر اندراج شروط در ضمن عقد، ایجاد تعهدات قراردادی برای طرف مشروطعلیه و ایجاد حق و طلب به نفع مشروطله میباشد که به موجب آن مشروطله می تواند اجرای شرط را اراده کند و مشروطعلیه نیز لازم است مطابق با میل و ارادهی مشروطله عمل نماید. منظور از تعهد در این جا نیز عبارت است از ایجاد یک رابطه حقوقی که طی آن متعهدله می تواند انجام کار یا عدم انجام کاری را از شخص متعهد خواستار شود و متعهد نیز موظف به اجرای آن است و در صورت عدم اجرا با ضمانت اجراهای قانونی مواجه خواهد شد. از آنچه گفته شد به دست میآید که اثر شرط ایجاد تعهد و اثر تعهد ایجاد یک رابطه حقوقی اام آور است که موضوع آن عمدتاً التزام مالی میباشد.
بر خلاف نظر حقوقدانان که مطابق با اصل التزام به قراردادها، عمل به مفاد شرطی که ضمن عقد جایز آمده است را تا زمان بقای عقد جایز، لازم میشمارند، در فقه نظر مشهور بر آن است که عمل به شرط ضمن عقد جایز لازم نیست؛ چرا که از نگاه فقها مستند اصلی عمل به عقود آیهی شریفهی یا أیها الذین آمنو أفوا بالعقود است که عقود جایز از تحت شمول این قاعده مستثنی و خارج میباشند. مرحوم مراغهایی در این باره میفرماید: و اما سخن در باب شرط در ضمن عقد جایز و شکی نیست که شرط در این صورت لازم نمی باشد؛ چرا که عقود جایز از تحت عموم قاعدهی عمل به عقود خارج میباشد”.
در این بین باید به این نکته توجه داشت هر چند موضوع شرط ایجاد تعهد است، ولکن تعهد ناشی از شرط همردیف با تعهد ناشی از قرارداد نخواهد بود؛ بلکه تعهد ناشی از شرط فرع تعهدات اصلی قراردادی خواهد بود. از آنچه گفته شد نتیجه میگیریم حق حبسی که در عقود معاوضی مورد پیش بینی مقنن قرار گرفته تنها در خصوص عوضین و تعهدات اصلی قرارداد قابل اجرا خواهد بود؛ فلذا مابین تعهدات اصلی یک طرف قرارداد و تعهدات فرعی طرف دیگر هیچ حق حبسی وجود نخواهد داشت.
با این حال، همانطور که نمیتوان اثر عقود را محدود به ایجاد تعهد نمود، بلکه در کنار تعهد، تملیک، اباحه و اذن نیز از آثار عقود میباشد، علاوه بر تعهد، میتوان گفت که اثر شرط می تواند ایجاد تملیک، اباحه تصرف و اذن به شخص مشروطله باشد. فیالمثل، اثر اندراج شرط بیع، ایجاد تملیک است یا اثر اندراج شرط وکالت ایجاد اذن و نیابت برای مشروطله است و اثر اندراج شرط عاریه ایجاد اباحه تصرف برای شخص مشروطله میباشد.
در صورتی که به هر دلیلی شرط مورد ایفا واقع نشود، فیالمثل مشروطعلیه از اجرای شرط خودداری ورزد یا اجرای شرط متعذر شود یا فساد شرط معلوم گرد، مشروطله حق فسخ عقد مشروط را دارا خواهد بود. فلذا، اگر به هر دلیلی، هر یک از شروط سه گانهی صفت، فعل و نتیجه مورد رعایت قرار نگیرد، مشروطله تنها حق فسخ قرارداد را خواهد داشت. از این رو، وی نمی تواند به سبب عدم ایفای شرط مطالبهی خسارت نماید؛ چرا که بر طبق نظر مشهور در فقه، شروط جزء عوضین عقد محسوب نمی شود؛ هر چند که در کمی یا زیادی عوضین تأثیر دارند. بنابراین در صورت بطلان شرط چیزی از عوضین در مقابل ان مسترد نمی شود ( مستفاد از مواد ۲۳۵، ۲۳۹ و ۲۴۰ قانون مدنی).
با این حال، باید توجه داشت که ایجاد حق فسخ برای مشروطله در شروطی که موضوع آن انجام فعل است منوط بر این است که مشروطله ابتدا اام و اجبار مشروطعلیه به انجام
مخالف مقتضی ذات عقد نبودن
یکی دیگر از شرایط صحت شروط ضمن عقد آن است که شرط خلاف مقتضای ذات عقد نباشد. رعایت این شرط از چنان اهمیتی برخوردار است که بر طبق مادهی ۲۳۳ قانون مدنی عدم رعایت آن سبب بطلان قرارداد نیز می شود. مقتضای ذات عقد، آن اثری از عقد است که بدون وجود آن، عقد محقق نمی شود. این اثر را ماهیت عقد به وجود میآورد و اثری غیر قابل انفکاک از عقد میباشد. مقتضای هر عقدی چنان به ماهیت آن عقد وابسته و ملازم است که اگر به وسیلهی شرط از عقد گرفته شود دیگر جوهر عقد نیز از میان خواهد رفت.
علت بطلان چنین شرطی و ابطال عقد اصلی نیز آن است که اندراج شرط مخالف مقتضای ذات عقد بدان معنی است که از طرفی قصد انشای ماهیت عقد وجود دارد اما از طرف دیگر با اندراج چنین شرطی مانعی در تحقق عقد ایجاد می شود که به منزلهی عدم وقوع عقد میباشد. به عبارت دیگر، با اندراج چنین شرطی دو امر متناقض در اراده متعاملین ایجاد می شود که به هیچ وجه قابل جمع نمی باشد. به طور خلاصه، انشای مدلول شرط مستم عدم انشای مدلول عقد میباشد که این امر باعث بطلان عقد می شود. فیالمثل، طرفین عقد بیع شرط کنند که خریدار مالک مبیع نشود یا از مال خریداری شده بهره برداری ننماید یا در ضمن عقد نکاح شرط شود که مابین زن و شوهر ایجاد علقهی زوجیت و محرمیت ایجاد نشود. چنین شروطی خلاف مقتضای ذات عقد بوده و نه تنها خود شرط باطل بوده بلکه مبطل عقد بیع و نکاح میباشد.
اسقاط شرط باطل از سوی متعاملین امکان دارد؛ مگر آنکه شرط باطل به ارکان عقد خلل وارد آورد و منتهی به بطلان عقد مشروط گردد. بنابراین در این گونه شروط، یعنی شرط مجهولی که جهل به آن به جهل عوضین منتهی می شود و شرط خلاف مقتضی ذات عقد، چون عقد مشروط از اساس باطل میگردد، حتی اگر متعاملین بعد از عقد، بر اسقاط شرط توافق کنند، عقد نافذ نمیگردد؛ چرا که با اندراج این نوع شرط، عقد از ابتدا باطل بوده و در عالم اعتبار عقدی ایجاد نشده تا بخواهیم با اسقاط مانع صحت آن، آن عقد را نافذ گردانیم.
هر چند که گفته شد در بیشتر موارد بطلان شرط به صحت عقد خللی وارد نمیآورد، مگر در دو مورد فوق، اما باید توجه داشت در صورتی که شرط ضمن عقد به دلیل فقد شرایط صحت باطل گردیده باشد، مشروطله میتوان عقد را فسخ نماید؛ به شرط آنکه مشروطله نسبت به بطلان شرط جاهل باشد و سبب بطلان شرط نیز غیر عقلایی بودن موضوع شرط نباشد. مادهی ۲۴۰ قانون مدنی به شکل ضمنی به این امر اشاره کرده و اشعار میدارد: اگر بعد از عقد انجام شرط ممتنع شود یا معلوم شود که حین العقد ممتنع بوده است کسی که شرط به نفع او شده است اختیار فسخ معامله را خواهد داشت مگر اینکه امتناع مستند به فعل مشروطله باشد”.
علاوه بر شروط فوقالذکر، فقهای امامیه برای صحت یک شرط، رعایت شروط صحت دیگر نیز لازم است که عبارت است از اینکه: ۱- شرط مخالف کتاب و سنت نباشد یا حرامی را حلال و یا حلالی را حرام نکند، ۲- شرط در ضمن عقد آورده شود، ۳- انجام شرط امری جایز باشد و ۴- انجام شرط مستم امر محالی نباشد.
با این حال، باید دانست هر چند که فقها این شرایط را به طور جداگانه از دیگر شروط در کتابهای خود یاد کرده اند، اما باید توجه داشت که این شرایط را نمیتوان شرایطی جدا از دیگر شروط لحاظ کرد، چرا که این شرایط بازگشت به شرایط دیگر صحت دارند؛ فی المثل، به نظر میرسد که شرط مخالف کتاب و سنت نبودن یا شرط جایز بودن همان شرط مشروع است و یا اینکه شرط مستم انجام امر محالی نباشد نیز همان شرط مقدور بودن است که ما در قسمت شرایط صحت شروط ضمن عقد به آن اشاره کردیم. با این حال، از میان این شروط تنها شرط اندراج در متن عقد میماند که گفته شد وم رعایت چنین شرطی از سوی عدهی قلیلی از فقها و قانون و حقوقدانان مورد پذیرش قرار نگرفته است و از این رو نمیتوان از آن به عنوان شرط صحت شروط ضمن عقد یاد کرد.
فصل دوم: معرفی شرط اجل
در این مبحث از رساله، محقق در دو گفتار به معرفی شرط اجل در حقوق ایران و سپس به تشریح وضعیت حقوقی شرط اجل در کنوانسیون بیع بینالمللی کالا مصوب ۱۹۶۰ وین خواهد پرداخت.
مبحث اول: معرفی شرط اجل در حقوق ایران
در این مبحث از رساله سعی محقق بر آن است که به معرفی شرط اجل بپردازد. از این رو، طی پنج قسمت ابتدا به بیان تعریف شرط اجل پرداخته ( قسمت نخست) و سپس در قسمت دوم به معرفی انواع و مصادیق مختلف شرط اجل پرداخته خواهد شد و در قسمت سوم به ماهیت این گونه شروط و در قسمت چهارم به منابع شرط اجل و در قسمت پنجم به مبانی شرط اجل و در قسمت ششم به شرایط صحت شرط اجل و در نهایت در قسمت هفتم به موارد سقوط شرط اجل در حقوق ایران اشاره خواهد شد.
گفتار اول: تعریف شرط اجل
برای آنکه بتوانیم تعریفی دقیق از شرط اجل ارائه دهیم لازم است که در ابتدا به بیان و تبیین مفهوم اجل و تمییز آن از مفاهیم مشابه بپردازیم؛ چرا که عبارت شرط اجل” یک عبارت مرکب است که از ترکیب دو کلمهی شرط” و اجل”، تشکیل یافته است؛ فلذا، ارائه تعریفی دقیق از عبارت شرط اجل بدون شناخت نفس اجل ممکن نخواهد بود. شرط را در بخش نخست این رساله تعریف نمودیم و با تعریف اجل میتوان گام نهایی را در تبیین مفهوم شرط اجل برداشت.
بند اول: تعریف اجل، ویژگیها و انواع آن
بر طبق تعریف بعضی از اساتید حقوق اجل عبارت است از رویدادی که در آینده و با گذشت زمان قطعاً رخ خواهد داد و انجام یا امکان مطالبهی چیزی را قبل از فرا رسیدن آن ناممکن میسازد”. بعضی از اساتید دیگر نیز در تعریف اجل گفتهاند که اجل عبارت است از یک نقطهی زمانی که برای پایان کاری و یا امری در نظر میگیرند. در زبان عامیانه فارسی به عبارت اجل اطلاق سررسید می کنند و دین موجل را دینی میدانند که سررسیدن آن در آینده میباشد.
با توجه به تعریف فوق میتوان برای اجل ویژگیها و مختصاتی را تصور نمود است که به ما کمک می کند تا این مفهوم را از مفاهیم مشابه تمییز دهیم. در مقام بیان این ویژگیها میتوان به امور ذیل اشاره نمود: ۱- عارضی بودن اجل، ۲- وقوع در آینده، ۳- قطعی بودن وقوع اجل. در ادامه به تبیین هر چه بیشتر این مفاهیم خواهیم پرداخت.
عارضی بودن اجل: در حقوق قراردادها گفته شده است که طلب و تعهد را میتوان بیدرنگ مطالبه نمود؛ مگر آنکه قرارداد یا قانون مطالبهی آن را به تأخیر اندازد. فلذا، باید گفت اصل در طلب، بر حال بودن پرداخت آن دلالت دارد و اجل از قیود و اوصاف عرضی آن محسوب می شود. اصل حال بودن طلب نه تنها از ماهیت تعهد بلکه از بسیاری قوانین، من جمله قانون مدنی و قانون تجارت، قابل برداشت است؛ فیالمثل در مادهی ۳۴۴ قانون مدنی گفته شده: اگر برای عقد بیع شرطی ذکر نشده یا برای تسلیم مبیع یا تأدیه قیمت موعدی معین نگشته باشد بیع قطعی و ثمن حال محسوب است”.
همچنین در مادهی ۲۴۲ قانون تجارت آمده: هر گاه برات بی وعده قبول شد باید پرداخته شود”. عرضی بودن اجل در تعهدات ویژه دیون قراردادی نیست؛ بلکه یک خصیصه عام برای مطلق تعهدات میباشد. در اامات خارج از قرارداد نیز مدیون نباید اجرای تعهد را به تأخیر اندازد؛ فیالمثل، غاصب باید بیدرنگ مال مغصوبه را به صاحبش برگرداند، در غیر این صورت ضامن تلف و معیوب شدن آن میباشد.
در فقه نیز شرط اجل در قراردادها، خصوصاً عقد بیع و قرض به رسمیت شناخته شده است. در فقه نیز فقها تصریح می کنند که اقتضای یک قرارداد مطلق، به حال بودن ایفای تعهدات ناشی از آن دلالت دارد؛ مگر آنکه طرفین آن قرارداد بر موجل بودن ایفای تعهد تراضی نمایند. محقق حلی در این باره در کتاب خود شرائع الاسلام میفرماید: کسی که کالایی را به نحو مطلق … خریداری می کند ثمن آن کالا باید به شکل حال پرداخت شود و اگر در قرارداد شرط موجل بودن پرداخت ثمن گردد این شرط صحیح خواهد بود”.
مرحوم شهید ثانی نیز در کتاب خود الروضه البهیه مینویسد: اطلاق بیع مقتضی آن است که ثمنش حال باشد و اگر شرط پرداخت ثمن به شکل حال شود تأکیدی بیش نیست…”. مرحوم آیه الله خویی نیز با عباراتی شبیه به آنچه گفته شد میفرماید: کسی که مالی را میخرد و در آن شرط پرداخت ثمن در آینده را نمی کند ثمن آن معامله حال بوده و بائع می تواند بلافاصله بعد از عقد ثمن را مطالبه نماید”.
مهمترین نتیجه پذیرش عرضی دانستن اجل بر تعهد آن است که بپذیریم در صورت اختلاف میان متعهد و متعهدله در خصوص اصل شرط اجل و یا زمان اجل، مدعی متعهد است و اوست که باید ادعای خویش را ثابت کند؛ چرا که شرط اجل بر خلاف اصل حال بودن تعهد است و شروط همواره به نفع مشروطعلیه، که در این جا متعهدله میباشد، و به ضرر مشروطله، که در این جا متعهد میباشد، تفسیر می شود.
وقوع در آینده: یکی دیگر از مهمترین اوصاف اجل، که از وجوه تشابه اجل با تعلیق نیز میباشد، وقوع آن در آینده است؛ فلذا آنچه وابسته به گذشته و حال باشد را نمیتوان اجل نامید. وقوع اجل در آینده به دو صورت ممکن است: گاه وقوع آن به شکل یک تاریخ تقویمی معین می شود، مانند تعیین تاریخ یکم فروردین هزار سیصد و نود دو برای ایفای تعهد، و یا به شکل تحقق یک رویدادی که در اینده رخ خواهد داد، بدون آنکه از لحاظ تاریخی وقوع آن معین باشد، محقق خواهد شد، مانند به تأخیر افتادن ایفای تعهد تا زمان بازگشت حجاج از حج واجب.
قطعی بودن اجل: از دیگر مشخصهی اجل، که ویژگی ممیزهی آن از مفهوم تعلیق نیز میباشد، قطعی بودن تحقق وقوع اجل، میباشد. بدین ترتیب، اگر وقوع امری که اجرای تعهد منوط به آن شده است قطعی نباشد آن تعهد را نمیتوان موجل نامید؛ بلکه آن تعهد یک تعهد معلق و شرط از نوع شرط تعلیقی خواهد بود.
از آنچه گفته شد به دست میآید که تعهد موجل با تعهد معلق تفاوت بسیار دارد. برای شناسایی تعهد معلق از تعهد موجل دو ضابطه وجود دارد که در مقام اجرا گاه متزاحم است و تمییز آن دو را مشکل مینماید: ۱- اگر وجود یا زوال تعهد منوط به وقوع رویدادی در آینده شود باید آن را تعهد معلق گفت؛ ولی اگر تعهد ایجاد شده و تنها اجرای آن به تأخیر افتاده باشد آن تعهد موجل نام دارد. ۲- تعهدی که منوط به امری محتمل در آینده شود معلق است ولی تعهدی که به وقوع امری مسلم منوط شده است یک تعهد موجل میباشد.
از آنچه گفته شد میتوان به وجوه تمییز بین تعهدات موجل از تعهدات موقت و متزل نیز دست یافت. تعهد موجل به آن تعهدی گفته می شود که اجرای تعهد را به تأخیر میاندازد و یا منوط به سررسید تاریخی معین یا وقوع رویدای مسلم مینماید؛ در حالی که تعهد موقت آن تعهدی است که ادامه آن در مدتی پایان میپذیرد یا انحلال آن منوط به وقوع حادثهی مسلم در آینده میباشد و در نهایت تعهد متزل نیز تعهدی است که ادامه و قطع آن منوط به وقوع امری احتمالی در آینده شده است.
در یک تقسیم بندی کلی اجل یا به عبارتهای دیگر موعد یا مهلت ایفای تعهدات قراردادی بر سه نوع اجل قراردادی، اجل قانونی و اجل قضایی تقسیم می شود که البته هر سه قسم اجل در آثار تا حد زیادی با یکدیگر مشابهت دارند. اجل قراردادی به آن مهلتی اطلاق می شود که توسط طرفین قرارداد در قرارداد به تراضی معین می شود و یا میان طلبکار و بدهکار یک دین غیر قراردادی جهت ایفای دین معین می شود؛ فلذا در تعیین اجل برای ایفای تعهد تفاوتی نمی کند که منبع تعهد قراردادی باشد یا غیر قراردادی. اجل غیر قراردادی نیز می تواند یا ناشی از حکم قانونگذار باشد، که به آن اطلاق اجل قانونی می شود، یا از ارادهی مرجع قضایی ناشی شده باشد، که به آن اجل قضایی میگویند. در ادامه به بیان هر یک از این سه قسم اجل پرداخته می شود.
الف) اجل قراردادی یا توافقی: اجل قراردادی به اجلی گفته می شود که طی توافقی میان متعهد و متعهدله یا بدهکار و طلبکار در خصوص زمان ایفای دین و تعهد زمانی برای انجام این امر معین میگردد. این نوع اجل خود بر دو گونه است: گاه به شکل تصریحی است و گاه به شکل ضمنی. در اجل تصریحی طرفین یک قرارداد به موجب اندراج شرطی در قرارداد خود با تأخیر در اجرای قرارداد موافقت کرده و زمانی را برای اجرای آن در نظر میگیرند؛ اما در اجل ضمنی، طرفین تعهد با توجه به طبیعت تعهد یا وجود عرف و عادات محلی، که طبق آن تعهد موجل بوده و اقتضای تأخیر دارد، با عدم مخالفت خویش با این عرف، با این تأخیر مخالفت کرده و برای اجرای تعهد زمانی را در نظر میگیرند.
مادهی ۳۴۴ قانون مدنی در این باره اشعار میدارد: اگر در عقد بیع … برای تسلیم مبیع با تأدیه قیمت موعدی معین نگشته باشد بیع قطعی و ثمن حال محسوب است مگر اینکه بر حسب عرف و عادت محل یا عرف و عادت تجارت در معاملات تجاری وجود شرطی یا موعدی معهود باشد اگر چه در قرارداد بیع ذکری نشده باشد”. فلذا، بر طبق این ماده درصورتی که نوع تعهد اقتضاء تأخیر کند یا عرف و عادت محلی بر تأخیر تعهد حکایت داشته باشد، تراضی طرفین برای موجل شدن تعهد نیاز نخواهد بلکه سکوت آنها و عدم تراضی بر عدم اجرای آنها کفایت می کند.
با این حال باید دانست، اگر اجل توافقی و از نوع تصریحی باشد لازم زمان دقیق آن در قرارداد معین شود، در غیر این صورت همانطور که در مباحث پیشرو گفته خواهد شد شرط اجل باطل و ممکن است موجب بطلان قرارداد اصلی نیز بشود؛ ولکن در اجل ضمنی تعیین مدت ایفای تعهد به شکل دقیق شرط نمی باشد؛ چرا که در این فرض تحقق اجل نه از سوی طرفین قرارداد، بلکه از ناحیهی عرف معاملاتی و یا نوع تعهد میباشد.
ب) اجل قانونی: یکی دیگر از انواع اجل، اجل قانونی است. منبع این گونه اجل قانون بوده و طی آن قانون تاریخ ایفای تعهد متعهد را معین و یا مهلتی به مدیون جهت ایفای تعهدات خود اعطاء می کند. برای مثال، مادهی ۶ قانون روابط مالک و مستأجر سابق مصوب ۱۳۵۶ موعد پرداخت اجرت المثل ملک استیجاری را آخر هر ماه جاری و ظرف ده روز معین میکرد.
ج) اجل قضایی: دادرس می تواند بنا به تجویز قانون و یا با رضایت طلبکار و با رعایت انصاف به متعهد قراردادی جهت ایفای تعهدات خود مهلت عادلهای بدهد تا متعهد پس از مدتی چند و یا به اقساط تعهد خود را انجام دهد. مادهی ۲۲۷ قانون مدنی در این زمینه اشعار دارد: ” متعهد نمی تواند متعهدله را مجبور به قبول قسمتی از موضوع تعهد نماید ولی حاکم می تواند نظر به وضعیت مدیون مهلت عادله یا قرار اقساط دهد”.
در حقیقت اعطای مهلت قضایی از اختیارات دادگاه میباشد؛ به نحوی که دادگاه می تواند بوده در چهارچوب اختیارات قانونی خویش و جهت جلوگیری از عسر و حرج متعهد به وی مهلتی جهت ایفای تعهد خویش اعطاء نماید؛ مانند مهلتی که دادگاه به مستأجر محلی برای امر تخلیه میدهد و یا اجلی که برای شوهر ناتوان از پرداخت مهریهی زن در نظر گرفته می شود. مهمترین مشخصهی این نوع اجل آن است که بر خلاف اجل قراردادی و قانونی چهرهی ارفاقی داشته و به هیچ وجه اجباری نمی باشد.
هر چند که اعطای مهلت قضایی نیز به پشتوانهی قانون میباشد اما باید توجه داشت که نمیتوان مهلت قضایی را یک مهلت قانونی دانست؛ چرا که اولاً اجرای مهلت قانونی از سوی دادگاه واجب است ولی اعطای مهلت قضایی از اختیارات دادگاه محسوب می شود و ثانیا مهلت قانونی چهرهی جمعی و نوعی دارد و حال آنکه مهلت قضایی امری شخصی بوده که با توجه به وضعیت خاص مدیون و صرفا به جهت جلوگیری از عسر و حرج وی به ایشان داده می شود و به همین دلیل ممکن است به مدیونی إعطا و به مدیون دیگر داده نشود.
[۱]. مرتضی انصاری، المکاسب، ج ۳، ص. ۵۰؛ محقق داماد، قواعد فقه، ج ۲، ص. ۷۲؛ عمید زنجانی، قواعد فقه، ج ۱، ص. ۴۲۱٫
[۲]. مهدی شهیدی، شروط ضمن عقد،همان ، ص. ۱۱۳٫
[۳]. ناصر کاتوزیان، قواعد عمومی قراردادها، ج ۳،همان ،ص. ۱۷۵٫
[۴]. مهدی شهیدی، شروط ضمن عقد،همان ، ص. ۱۱۳٫
[۵]. محقق داماد، قواعد فقه، ج ۲،همان ، ص. ۷۲٫
[۶]. ناصر کاتوزیان، قواعد عمومی قراردادها، ج ۳،همان ، ص. ۲۰۵٫
[۷]. مرتضی انصاری، المکاسب، ج ۳، ص. ۳۶ الی ۵۷٫
شرط اجل
در مباحث پیشین گفته شد که شروط در یک تقسیم بندی کلی بر دو نوع شروط تقییدی و شروط تعلیقی تقسیم میشوند. شروط تقییدی به آن دسته از شروطی اطلاق می شود که در خصوص نحوه اجرای قرارداد و کم و کیف آن مورد پیش بینی طرفین قرارداد قرار میگیرد؛ اما شروط تعلیقی به آن دسته از شروطی گفته می شود که در خصوص وقوع یا عدم وقوع تعهدات قراردادی، مورد توافق طرفین قرارداد قرار میگیرد؛ به نحوی که تعهد تنها می تواند در صورت تحقق شرط معلق، محقق و به اجرا در آید.
به عبارت بهتر، شروط تقییدی به آن دسته از شروطی گفته می شود که یا آثار عقد را مقید میسازد، فیالمثل در عقد اجاره شرط می شود که مستأجر حق اجاره عین مستاجره را ندارد یا در هبه شرط می شود که متهب حق انتقال عین موهوبه را ندارد، و یا اجرای آن را به تأخیر میاندازد، فی المثل، ضمن عقد بیع شرط می شود که مبیع سه ماه بعد از انعقاد قرارداد بیع به تحویل خریدار داده شود یا در اجاره شرط می شود که اجاره بها در آخر مدت اجاره پرداخت گردد. اثر این گونه شروط آن است که درخواست اجرای تعهد تا قبل از فرا رسیدن مدت شرط شده امکان پذیر نخواهد بود. به عبارت دیگر، اصل تعهد به وجود آمده اما اجرای آن تا قبل از فرا رسیدن اجل ممکن نمی باشد.
اما شروط تعلیقی به آن دسته از شروطی گفته می شود که آثار عقد را منوط و معلق به وقوع یک حادثهی خارجی مینماید. فیالمثل، در قرارداد بیع شرط می شود که حصول ملکیت خریدار منوط به فراهم شدن مقدمات مهاجرت فروشنده میباشد یا شرط حصول ملکیت متهب معلق به فوت واهب میباشد. اثر این گونه شروط آن است که تا معلق علیه واقع نگردد اصل تعهد ایجاد نشده و به تبع آن قابل اجرا نمی باشد. در مثال فوق تا مهاجرت بایع و فوت متهب، واقع نشود، ملکیت خریدار یا ملکیت متهب محقق نخواهد شد.
شروط تقییدی انواع متفاوتی دارد: شروط مربوط به مکان اجرای تعهدات قرارداد، شروط مربوط به پرداخت هزینه های اجرای تعهدات قراردادی، شروط مربوط به کمیت و کیفیت تعهدات قراردادی در زمرهی مهمترین شروط تقییدی میباشند. بر مصادیق فوق، شروط مربوط به زمان اجرای تعهدات قراردادی را نیز باید افزود.
از آنچه گفته شد به دست میآید که طرفین قرارداد میتوانند در خصوص زمان ایفای تعهدات قراردادی با یکدیگر تراضی نمایند و آن را به دلخواه خود انتخاب نمایند. در این خصوص نیز اصل حاکمیت اراده حاکم است و با مانع قانون امری یا نظم عمومی برخوردی ندارد. زمان اجرای تعهدات قراردادی ممکن است نسبت به زمان انعقاد قرارداد حال باشد یا موجل. شرطی که طی آن طرفین قرارداد پیش بینی می کنند که اجرای تعهد به تأخیر افتد و به زمان بعد موکول گردد را شرط اجل میگویند.
فلذا، در تعریف شرط اجل میتوان گفت: شرط اجل شرطی است که به موجب آن طرفین یک قرارداد در خصوص زمان اجرای تعهدات قراردادی با یکدیگر توافق می کنند و اجرای تعهد را به زمانی بعد از انعقاد قرارداد موکول مینمایند.
گفتار دوم: انواع شرط اجل
شرط اجل انواع متعددی دارد که میتوان از جهات متعدد آن را تقسیم بندی نمود. تقسم اجل از حیث اثری که بر تعهد دارد و از حیث منبع ایجاد کننده آن می تواند در بر دارندهی نکات قابل بحث باشد که در دو بند به آن پرداخته می شود.
بند اول: شرط اجل تعلیقی، شرط اجل تأخیری و شرط اجل انفساخی
در ابتدا باید توجه داشت که شرط اجل می تواند در ایجاد تعهد، در اجرای تعهد و در زوال تعهد تأثیر گذار باشد. شرط اجل از نوع نخست را شرط اجل تعلیقی، شرط اجل از نوع دوم را شرط اجل تأخیری و شرط اجل از نوع سوم را شرط اجل انفساخی مینامند. بنابراین در یک تقسم بندی کلی از انواع شرط اجل میتوان این گونه شروط را بر سه قسم شرط اجل تعلیقی، شرط اجل تأخیری و شرط اجل انفساخی تقسیم نمود.
در شرط اجل تعلیقی نه تنها اجرای تعهد بلکه اساساً ایجاد تعهد نیز منوط به انقضای اجل شرط شده میباشد. این نوع شرط همان شرط تعلیقی است که در آن ممکن است اجل مدخلیت داشته باشد. فیالمثل، در ضمن یک عقد بیع معلق فروشنده بر خریدار شرط می کند که خانهی خود را به خریدار میفروشد به شرط آنکه پسرش تا سه ماه دیگر از خارج بیاید. بلاشک، این قرارداد، یک قرارداد معلق و شرط ضمن آن شرط اجل تعلیقی میباشد. اما در شروط تأخیری اصل تعهد با انعقاد قرارداد حاصل می شود، اما اجرای آن تا زمان انقضای اجل به تأخیر میافتد.
در اجل از نوع سوم، یعنی اجل انفساخی، این طور شرط می شود که با انقضای اجل، تعهدات طرفین قراردادی یا یکی از آنها از میان رفته و یا قرارداد منفسخ گردد. این نوع شرط، همان شرط فاسخ است که در حقوق قراردادها به تفصیل در مورد آن سخن گفته شده است. فیالمثل، در قرارداد کار فیمابین کارگر و کارفرما چنین پیش بینی می شود که کارگر در ظرف زمانی سه سال به استخدام کارفرما درآید به شرط آنکه تا زمان دو سال بعد از انعقاد عقد کار اگر کارگر پیشین کارفرما به کار خویش بازگشت قرارداد کار منعقد شده منفسخ گردد.
انفساخ قرارداد به این معنی است که عقد بدون اینکه نیازی به عمل حقوقی اضافهای باشد خود به خود از بین برود و حق انتخابی برای یکی از طرفین یا دادگاه برای انحلال یا ابقای عقد باقی نماند. هر چند که انفساخ قرارداد رویدادی قهری است، اما سبب انفساخ قراردادها خود بر دو گونه است: ۱- انفساخ قهری یا قانونی و انفساخ ارادی. همانطور که گفته شد انفساخ ارادی در صورتی است که طرفین قرارداد از ابتدا شرط کنند که با تحقق حادثهی خارجی، که گاهاً ممکن است در یک حد فاصل زمانی باشد، عقد منفسخ گردد. بنابراین قهری بودن انحلال یک قرارداد منافاتی با ارادی بودن سبب آن ندارد. به این گونه شروط که با تحقق آن عقد منفسخ می شود شرط فاسخ میگویند.
شرایط شرط فاسخ به مانند شرایط شرط معلق است. با این حال آنها دو تفاوت مهم نیز دارند. تفاوت اول آنکه، اگر شرطی که عقد بر آن شرط معلق می شود باطل گردد عقد نیز باطل می شود؛ ولکن بطلان شرط فاسخ به بطلان عقد تسری پیدا نمی کند؛ چرا که بر خلاف شرط معلق، عقد بر پایه شرط فاسخ منعقد نمی شود تا بطلان آن به بطلان عقد منجر شود. تفاوت دوم آنکه، شرطی که عقد بر آن معلق می شود باید ممکن الوقوع باشد؛ نمیتوان عقدی را که بر تحقق امر قطعی معلق شده یک عقد معلق دانست؛ ولکن شرط فاسخ ممکن است حتمی الوقوع و یا ممکن الوقوع باشد.
پذیرش شرط اجل
منظور از مبانی پذیرش شرط اجل، علل و توجیهات عقلانی است که ما را به پذیرش این گونه شروط متقاعد میسازد. در مقام بیان مبانی نظری شرط اجل میتوان به همان مبانی نظری پذیرش عقود و قراردادها اشاره کرد؛ چرا که شرط اجل نیز خود یک توافقی است که بر سر زمان اجرای تعهد صورت میپذیرد.
بنا بر آنچه گفته شد مبنای پذیرش شرط اجل همان اصل آزادی قراردادها میباشد. این اصل در سطح وسیعتر آن توسط فلاسفهی قرن هفده و هجده، تحت عنوان اصل حاکمیت اراده مورد پذیرش قرار گرفته بود. به موجب این اصل، تنها ارادهی انسان است که می تواند وی را متعهد سازد. بعدها این اصل با آمدن مکاتب اجتماعی، همچون سوسیالیستها، کم رنگ شد و از رونق افتاد و جای خود را به اصل آزادی قراردادها داد. به موجب این اصل، انسانها آزاد هستند که با هر کس و تحت هر مفاد و شرایطی و در مورد هر موضوعی که میپسندند مبادرت به انعقاد قرارداد کنند و خود را متعهد سازند.
مادهی ۱۰ قانون مدنی، بیان کننده اصل حاکمیت اراده است. بر طبق این ماده: ” قراردادهای خصوصی نسبت به کسانی که آن را منعقد نموده اند در صورتی که خلاف صریح قانون نباشد نافذ است . این ماده به طور کل در صدد بیان دو مطلب میباشد: اول آنکه، اراده به تنهایی برای انشای عقد و ایجاد التزام و اام کافی است و دوم آنکه، ارادهی طرفین عقد در تعیین آثار عقد آزاد است.
در حقوق قراردادها دو عامل باعث محدویت ارادهی انسان می شود: ۱- نظم عمومی و
۲- اخلاق حسنه، یعنی آنچه اکثر افراد یک جامعه میپسندد. توافق بر خلاف این دو امر از نگاه قانون معتبر نبوده و موجب بطلان قرارداد می شود. از آنجایی که توافق بر اجل ایفای تعهد در زمرهی هیچ یک از این دو مورد نمی باشد، میتوان حکم به صحت این گونه شروط و توافقات داد.
گفتار پنجم: ماهیت شرط اجل
حال که با مفهوم شرط اجل و انواع و مصادیق این گونه شروط آشنا شدیم، این سئوال قابل طرح است که ماهیت این گونه شروط چه میباشد؟ به عبارت دیگر این گونه شروط در زمرهی کدام نوع از شروط سه گانه فعل، صفت و نتیجه جای میگیرد؟ برای یافتن پاسخ این سئوال لازم است به تعریف و اثر هر یک از شروط فوق نگاهی انداخته شود تا مشخص گردد که شرط اجل در زمرهی کدام یک از این شروط جای میگیرد.
در مباحث پیشین به تعریف شرط سه گانه فوق پرداختیم: گفته شد که شرط صفت به آن دسته از شروطی اطلاق می شود که در خصوص کمیت یا کیفیت موضوع تعهد تعیین تکلیف مینماید؛ شرط فعل نیز عبارت است از انجام یا عدم انجام کاری از سوی متعهد به نفع متعهدله و یا هر شخص ثالثی که وی مد نظر دارد و در نهایت شرط نتیجه نیز تحقق نتیجه یک عمل حقوقی در ضمن عقد دیگری است.
این سه شرط نه تنها در ماهیت بلکه در ضمانت اجرا نیز با یکدیگر متفاوتند؛ فیالمثل، ضمانت اجرای شرط صفت و شرط نتیجه صرفاً فسخ عقد است و حال آنکه ضمانت اجرای شرط فعل ابتدا اام متعهد به ایفای تعهد و سپس فسخ قرارداد خواهد بود. حال باید دید با تعریفی که از شرط اجل ارائه دادیم این شرط در زمرهی کدامین یک از این شروط قرار میگیرد؟
در جواب باید گفت با توجه به ماهیت هر یک از این شروط و ضمانت اجراهای مربوط به هر یک از این شروط، به نظر میرسد شرط اجل در زمرهی شروط صفت باشد؛ چرا که اجل تنها قید تعهد است و به عنوان یک فعل و عمل، اعم از مادی و حقوقی، هیچ استقلالی ندارد. شرط اجل تنها محدوده تعهد اصلی موضوع عقد را مشخص می کند و تعیین کننده زمان اجرای تعهد میباشد. در شرط فعل باید انجام یا ترک عمل مادی یا حقوقی شرط شود که می تواند مرتبط با تعهد اصلی یا بیارتباط با تعهد اصلی باشد و حال آنکه اجل تنها محدوده تعهد اصلی عقد را معین می کند. از این رو، باید اعتراف نمود که شرط اجل در زمرهی شرط صفت میباشد.
گفتار ششم: شرایط صحت شرط اجل
بند اول: قطعیت وقوع اجل
همانطور که گفته شد یکی از خصوصیات اجل، علاوه بر عرضی بودن اجل و وقوع آن در آینده، قطعیت وقوع میباشد. در حقیقت قطعیت وقوع اجل صفت ممیزهی شرط اجل از شرط تعلیق تعهد میباشد. فلذا، اگر وقوع امری که اجرای تعهد منوط به آن شده است در آینده مسلم و قطعی باشد تعهد از نوع موجل است و در صورتی که وقوع آن امر محتمل باشد تعهد از نوع معلق خواهد بود.
بند دوم: تعیین تاریخ دقیق اجل
یکی دیگر از شرایطی که برای صحت شرط اجل در حقوق ما از سوی فقها و حقوقدانان لازم دانسته شده است تعیین تاریخی دقیق برای اجل میباشد. با این حال، بر خلاف حقوق ما در حقوق بسیاری از کشورها رعایت این شرط لازم نبوده و تنها قطعیت وقوع اجل در آینده لازم و کافی میباشد؛ فلذا، در حقوق این کشورها تاریخ دقیق تحقق اجل شرط صحت این نمی باشد؛ لکن همانطور که گفته شد در حقوق ما، علاوه بر قطعیت وقوع اجل، تعیین تاریخ اجل نیز شرط صحت این گونه شروط معرفی شده است.
به عبارت دیگر، مدت اجل باید معین باشد، به گونهای که احتمال زیادی و کمی در آن نرود. علت این حکم نیز آن است که از سوی نویسندگان حقوق قراردادها گفته می شود که اجل تعهد در میزان ارزش تعهد نقس بسزایی دارد و مبهم ماندن اجل سبب مبهم دانستن ارزش مبادله خواهد شد. مثال شایع در این باره مبهم بودن تاریخ تسلیم مبیع و پرداخت ثمن است که در این صورت نویسندگان علاوه بر بطلان شرط حکم به بطلان عقد بیع نیز می دهند؛ چرا که در این گونه موارد ارزش واقعی ثمن و مبیع را مجهول میدانند.
فلذا، با استناد به دلیل فوق، ضمانت اجرای شرط اجل نامعین نیز بطلان عقد و شرط میباشد؛ به شرط آنکه اجل به تعهدات اصلی متقابل طرفین قرارداد برگردد؛ چرا که در این صورت جهل به شرط به جهل عوضین منتهی می شود. اما در صورتی که اجل به تعهدات اصلی طرفین مربوط نباشد، حکم شرط اجل نامعین آن است که عقد صحیح و صرفا شرط باطل خواهد بود.
هر چند که در خصوص وم رعایت این شرط برای اجل در قانون حکم صریحی وجود ندارد اما در مادهی ۲۲۶ قانون مدنی که در مقام بیان شرایط امکان مطالبه خسارت عدم انجام تعهد تدوین یافته، قید معین” برای عبارت ایفای مدت تعهد” به چشم میخورد. در این ماده میخوانیم: در مورد عدم ایفاء تعهدات از طرف یکی از متعاملین طرف دیگر نمی تواند ادعای خسارت نماید مگر اینکه برای ایفاء تعهد مدت معینی مقرر شده و مدت مزبور منقضی شده باشد …”. مشابه چنین حکمی نیز در مادهی ۳۳۹ قانون مدنی وجود دارد،
موارد سقوط اجل
همانطور که گفته خواهد شد تعهد باید در موعد مقررش به اجرا درآید. به جز ارادهی متعهد که می تواند سبب سقوط اجل شده و باعث اجرای زود هنگام تعهد گردد، اجل در مواردی نیز به حکم قانون ساقط شده و منجر به این می شود که تعهد باید زودتر از موعدش به اجرا درآید. این دو مورد عبارت است: ۱- مرگ مدیون و ۲- ورشکستگی مدیون. اما باید توجه داشت مرگ و ورشکستگی مدیون صرفاً در تعهداتی باعث سقوط اجل می شود که موضوع آن تعهدات، انتقال و تسلیم مال به ویژه وجه نقد باشد.
بند اول: انصراف متعهد از شرط اجل
بلاشک هر شرطی از سوی صاحبش قابل اسقاط است. در این باره در مادهی ۲۴۴ قانون مدنی میخوانیم: طرف معامله که شرط به نفع او شده می تواند از عمل به آن شرط صرفنظر کند …”. از این رو، شخصی که اجل به سود او شرط شده نیز می تواند از اجرای آن بگذرد و حق خویش را ساقط نماید؛ چرا که شرط اجل در زمرهی حقوق مالی است و حقوق مالی نیز قابل اسقاط میباشند.
در حقوق تعهدات گفته شده این امارهی قانونی وجود دارد که شرط اجل برای یک تعهد به نفع متعهد آن تعهد است، فلذا شخص متعهد این اختیار را خواهد داشت که از این حق خویش گذشته و تعهد را زودتر به اجرا گذارد. این اسقاط، همانطور که در مادهی ۲۴۵ قانون مدنی گفته شده است، می تواند به شکل صریح یا ضمنی صورت گیرد؛ یعنی شرط سقوط اجل می تواند با لفظ و یا با عمل توأم باشد. در حقوق فرانسه نیز این نظر مورد پذیرش قرار گرفته است؛ چرا که در مادهی ۱۱۸۷ قانون مدنی فر انسه آمده: اجل به سود مدیون است
تا أنکه خلاف آن احراز شود”.
اما با این حال گاه پیش میآید که طلبکار تعهد موجل نیز در اجل شرط شده دارای نفع است، به نحوی که اجرای زود هنگام تعهد مطلوب وی نمی باشد. حال در این جا این سئوال قابل طرح است که آیا متعهد در این فرض نیز می تواند تعهد را زودتر از فرا رسیدن موعدش به اجرا درآید یا خیر؟
در جواب این سئوال باید گفت: با توجه به آنکه شرط اجل محصول مشترک ارادهی دو طرف تعهد، یعنی متعهد و متعهدله، بوده و مورد تراضی آن دو قرار گرفته و مطلوب نظر هر دو طرف تعهد نیز میباشد، همگام با نظر پارهایی از اساتید حقوق، در این صورت نیز باید پذیرفت که جز با تراضی طرفین شرط، نمیتوان اجل شرط برای یک تعهد را ساقط نموده و تعهد را زودتر از موعد مقررش به مرحلهی اجرا گذارد.
با این حال در فقه در میان فقها در این خصوص اختلاف شده است. بعضی از فقها، همچون آیه الله خویی، نظری مشابه حقوقدانان دارند و قائل بر آن هستند که متعهد می تواند اجل تعهد را ساقط و حتی قبل از فرا رسیدن اجل تعهد، مبادرت به ایفای تعهد خویش نماید؛ مگر آنکه ثابت شود که طلبکار نیز در اجل شرط شده صاحب حقی است که در این صورت اسقاط اجل باید با رضایت طلبکار باشد. ایشان در این باره میفرمایند: اگر شرط شود ثمن بعدا پرداخت شود عقد نسیه می شود، در این صورت مشتری لازم نیست قبل از فرا رسیدن اجل ثمن را پرداخت کند هر چند که بائع آن را مطالبه نماید ولکن اگر مشتری مبادرت به پرداخت ثمن قبل از فرا رسیدن اجل نمود بر بایع واجب است که ثمن را اخذ کند مگر آنکه بایع در اجل پرداخت ثمن نیز حقی داشته باشد”.
اما نظر مشهور فقها بر آن است که هر دو شخص بدهکار و طلبکار در اجل دین نفع دارند و از این رو بدهکار نمی تواند اجل را نادیده بگیرد و پیش از موعد دین خویش را پرداخت کند و در صورت پرداخت طلبکار اامی در دریافت این دین ندارد. فیالمثل مرحوم علامه حلی در کتاب خود قواعد الاحکام بیان می کند: بر طلبکار اخد طلب قبل از اجل واجب نیست ؛ چرا که این عمل نوعی تبرع به وی محسوب می شود و وی اامی به قبول تبرع ندارد، حتی اگر از اخذ طلب قبل از اجل زیانی متوجه طلبکار نگردد”.
با این حال، حتی اگر بپذیریم که هم شخص متعهد و هم شخص متعهدله در اجل شرط شده دارای نفع میباشند و از این رو، اسقاط یکجانبه متعهد نمی تواند باعث سقوط اجل شود، اما میتوان توافق و تراضی طرفین تعهد مبنی بر سقوط اجل و یا تغییر آن را پذیرفت و حکم به سقوط چنین شرط داد.
بند دوم: فوت متعهد
به موجب مادهی ۲۳۱ قانون امور حسبی، فوت متعهد یکی از موارد سقوط اجل میباشد؛ چرا که بر طبق این ماده، دیون موجل متوفی بعد از فوت وی حال می شود. حال شدن دیون متوفی به این دلیل است که هر چه زودتر ترکه متوفی تصفیه و دیونش پرداخته شود تا در گذر زمان اموال مدیون متوفی در معرض تفریط وارثان یا متصرفین قرار نگیرد.
با این حال، همانطور که از سیاق ماده برداشت می شود باید توجه داشت که این حکم تنها متوجه دیون متوفی بوده و مطالبات وی را شامل نمی شود. با این حال، گفته شده حال شدن دیون موجل متوفی بدون اینکه از میزان آن کاسته شود به زیان وارثان بوده و ناعادلانه مینماید. از این رو، یعضی از نویسندگان بر آن باورند که حکم مادهی ۴۲۱ قانون تجارت، که مربوط به حال شدن دیون موجل تاجر با رعایت تخفیفات مقتضیه میباشد، در مورد دیون متوفی نیز باید به اجرا گذارده شود.
در فقه نیز قاعده حال شدن دیون متوفی نیز پذیرفته شده است؛ چرا که با فوت شخص متعهد، دیگر برای متوفی ذمهای باقی نمیماند تا دین بخواهد در آن ذمه قرار گیرد. فلذا با فوت مدیون ذمه از بین رفته و تعهد موجل وی حال میگردد. در این باره، روایات متعددی از معصومین رسیده است که حکم به حال گشتن دیون متوفی میدهد. از جمله این احادیث، روایت ابوبصیر که از قول معصوم گفته است: إذا مات الرجل حل ماله و ما علیه من الدین”. علاوه بر روایت ابوبصیر روایت مرسله صدوق نیز وجود دارد که در آن معصوم بیان داشته: اذا مات المیت حل ماله و ما علیه”.
همانطور که در عبارات روایت نیز مشهود است، عبارت بکار رفته در روایت، شامل دیون و مطالبات متوفی میباشد؛ فلذا همانطور که حکم به حال شدن دیون متوفی میدهیم باید همچنین حکم به حال شدن مطالبات متوفی را نیز صادر نمود. با این حال و علیرغم سیاق این روایات، فقهای امامیه در خصوص حال شدن دیون موجل به موت داین اتفاق نظر نداشته و اکثر فقهای امامیه بر آن باورند که فوت داین تأثیری در اجل دین ندارد، فلذا مطالبات داین با فوتش حال نمی شود. فیالمثل، شهید ثانی در کتاب خود صرفاً از حال شدن دیون متوفی یاد می کند و فتوای در خصوص حال شدن مطالبات موجل داین متوفی بیان نمیدارد. ایشان در این باره مینویسد: ” دیون مدت دار مدیون در صورت فوت وی حال می شود”.
قانونگذار در این ماده تنها از دیون متوفی نام برده و جای طرح این سئوال وجود دارد که آیا این ماده شامل سایر تعهدات شخص متعهد متوفی نیز می شود یا خیر؟ فیالمثل، اگر متوفی قبل از فوت خویش کالایی را فروخته باشد و تعهد تحویل این کالا در فاصله سه ماه پس از انعقاد عقد بیع را کرده باشد و قبل از سر رسید اجل تعهد و ایفای تعهد داده شده، فوت نماید، آیا میتوان پذیرفت که با فوت وی تعهد وی به تحویل مبیع نیز حال می شود یا خیر؟
اساتید حقوق در این خصوص سخن و نظری ارائه ندادهاند، ولکن از نگاه نگارنده حکم مادهی ۲۳۱ قانون امور حسبی تنها شامل دیون متوفی بوده و اجرای آن شامل تعهدات وی نمی شود؛ چرا که آنچه مدنظر قانونگذار از وضع این قاعده بوده است دیون متوفی میباشد و بدیهی است که در حقوق میان دو اصطلاح دین و تعهد تفاوت ظریف و بلاانکاری وجود دارد. دین به یک رابطه حقوقی مالی منفی گفته می شود که طی آن شخصی میپذیرد مالی را به شخص دیگر تسلیم کند؛ اما تعهد عبارت است از یک رابطه حقوقی منفی که طی آن متعهد میپذیرد انجام یا عدم انجام کاری را برای شخص دیگر بر عهده گیرد. فلذا، آنچه که با فوت مدیون حال می شود دیون ایشان میباشد و نه تعهدات وی.
در فقه نیز فقها اغلب بحث حال شدن دیون متوفی را در دو مبحث فقهی قرض و دین مطرح نموده و از تسری این قاعده به دیگر عقود، همچون بیع و اجاره، خودداری نموده اند. فلذا، از کلام آنها این امر قابل استباط است که قاعدهی حال شدن دیون متوفی مختص به دیون متوفی بوده و شامل دیگر تعهدات وی نمی شود.
بند سوم: ورشکستگی مدیون
یکی دیگر از عوامل سقوط شرط اجل تعهدات، ورشکستگی متعهد است. به موجب مادهی ۴۲۱ قانون تجارت به محض آنکه حکم ورشکستگی شخص تاجر صادر شود قروض موجل تاجر با رعایت تخفیفات نسبت به مدت به قروض حال مبدل می شود. مبنای این حکم نیز ضرورت هر چه سریعتر تصفیه اموال تاجر ورشکسته به صورت جمعی و رعایت اصل تساوی میان تمام طلبکاران میباشد.
عبارت به کار رفته در مادهی ۴۲۱ قانون تجارت اطلاق دارد به نحوی که ممکن است این توهم به وجود آید که با صدور حکم ورشکستگی تاجر، هم قروضی که اشخاص از تاجر طلب دارند و هم قروضی که تاجر از دیگران طلب دارد، حال می شود؛ در این ماده آمده: همینکه حکم ورشکستگی صادر شد قروض موجل با رعایت تخفیفات نسبت به مدت به قروض حال مبدل می شود”، اما با وحدت ملاک از مادهی ۲۳۱ قانون امور حسبی، که تنها دیون موجل متوفی را حال شده محسوب می کند، میتوان گفت این ماده صرفا ناظر به دیون تاجر و نه مطالبات وی میباشد.
همانطور که گفته شد در فقه، فوت مدیون نیز سبب سقوط اجل و حال شدن دیون وی دانسته شده است. با این حال، بر خلاف فوت مدیون که سبب حال شدن دیون وی می شود، در فقه ورشکستگی مدیون تأثیری در سقوط شرط اجل و حال شدن دیون وی نخواهد داشت. عدهایی از حقوقدانان علیرغم مشاهده مادهی ۴۲۱ بر این باور میباشند که ورشکستگی سبب حال شدن دیون نمیگردد. شهید ثانی در این باره میفرماید: ” دیون مدت دار شخص ورشکسته با حجر وی حال نمی شود؛ چرا که اصل بر عدم حال شدن دیون میباشد”. آیه الله خویی نیز در این خصوص مینویسد: اگر مدیون بمیرد دینش حال می شود … ولی این قاعده شامل ورشکستگی مدیون نمی شود”.
[۱]. ناصر کاتوزیان، نظریه عمومی تعهدات،همان ، ص. ۱۳۸؛ محمد عابدی، اجل در تعهدات و قراردادها، رساله دکتری دانشگاه تهران، تابستان ۸۳، ص. ۱۵۲٫
[۲]. إذا اشترط تأجیل الثمن ی نسیئه لا یجب علی المشتری دفعه قبل الأجل و إن طالبه به البائع و لکن یجب علی البائع أخذه إذا دفعه إلیه المشتری قبله إلا أن ت قرینه علی التأجیل حقا للبائع أیضا؛ ابوالقاسم خویی، منهاج الصالحین، معاملات، ص. ۴۸
[۳]. ” لا یجب دفع الموجل … قبل الاجل فإن تبرع لم یجب أخذه و إن انتفی الضرر بأخذه؛ نقل از: محمد حسین عاملی، مفتاح الکرامه، ج ۵، ص. ۶۴٫
[۴]. ناصر کاتوزیان، نظریه عمومی تعهدات،همان ، ص. ۱۳۹؛ محمد عابدی، اجل در تعهدات و قراردادها، رساله دکتری دانشگاه تهران، تابستان ۸۳، ص. ۱۷۰٫
[۵]. ناصر کاتوزیان، نظریه عمومی تعهدات،همان ، ص. ۱۴۰٫
[۶]. مصطفی محقق داماد، محمد عیس تفرشی و ابراهیم شعاریان ستاری، وضعیت حقوقی تعهدات قراردادی موجل متوفی، ص. ۲۰۰
[۷]. مصطفی محقق داماد، محمد عیس تفرشی و ابراهیم شعاریان ستاری، وضعیت حقوقی تعهدات قراردادی موجل متوفی، ص. ۲۰۱
[۸]. شهید ثانی، الروضه البهیه، ج ۳، ص. ۱۵۷٫
[۹]. مصطفی محقق داماد، محمد عیس تفرشی و ابراهیم شعاریان ستاری، وضعیت حقوقی تعهدات قراردادی موجل متوفی، ص. ۲۰۱
[۱۰]. ناصر کاتوزیان، نظریه عمومی تعهدات،همان ، ص. ۱۴۰؛ محمد عابدی، اجل در تعهدات و قراردادها، رساله دکتری دانشگاه تهران، تابستان ۸۳، ص. ۱۵۷٫
[۱۱]. محمد جعفر جعفری لنگرودی، وسیط در ترمینولوژی حقوق، ج ۲،همان ، ص. ۳۵
[۱۲]. و لا تحل الدیون الموجله بحجر المفلس عملا بالأصل”؛ شهید ثانی، الروضه البهیه، ج ۳، ص. ۱۵۸٫
تعریف شرط اجل در کنوانسیون بیع بینالمللی کالا مصوب ۱۹۸۰
یکی از قوانین بینالمللی که در خصوص مهمترین شاخه حقوق قراردادها و اموال، یعنی قرارداد بیع، به تصویب رسیده و هماکنون مقررات آن بر قراردادهای بسیاری در عرصه بینالمللی حکومت دارد، کنوانسیون بیع بینالمللی کالا مصوب ۱۹۸۰ موصوف به کنواسیون وین میباشد. این کنوانسیون در پاسخ به نیاز عمومی تجار بینالمللی برای وجود مقررات یکنواخت تدوین شده است. این کنوانسیون در عرصه بینالمللی از اهمیت بسیاری برخوردار بوده و اهمیت آن را از تلاش طولانی و مداوم محققان به نام کشورهای مختلف جهان میتوان به خوبی درک نمود. در واقع، این کنواسیون شکل تکامل یافته دو کنوانسیون لاهه مصوب ۱۹۶۴، که یکی از آن دو مربوط به بیع بینالمللی اموال منقول و دیگری مربوط انعقاد قراردادهای بیع بینالمللی بود، که کار تنظیم و تصویب آن به سال ۱۹۲۹ میلادی بر میگردد، میباشد.
با توجه به مادهی یک این کنوانسیون، مواد این کنوانسیون تنها در خصوص قراردادهای بیعی قابل اعمال است که اقامتگاه تجاری دو طرف قرارداد بیع در کشورهای مستقر باشد که به کنوانسیون وین ملحق شده اند یا آنکه قواعد حل تعارض بینالمللی حکم به اعمال کنوانسیون بیع بینالمللی کالا دهد و یا اینکه طرفین قرارداد به رضایت خواهان اعمال مقررات کنوانسیون بیع بینالمللی کالا باشند. همچنین مطابق با ماده سه، این کنوانسیون تنها در خصوص قراردادهای بیع، به غیر از بیع کالاهای مصرفی، خانوادگی و بیعهای از طریق حراج یا مزایده و بیعهای سهام و اوراق قرضه، کشتی و برق، قابلیت اعمال دارد و نسبت به قراردادهای دیگر هیچ حکومتی نخواهد داشت. در این گفتار، هدف محقق شناخت و تبیین هر چه بیشتر وضعیت حقوقی شرط اجل در این کنوانسیون میباشد.
در ابتدا باید توجه داشت در کنوانسیون بیع بینالمللی کالا، شروط یک قرارداد بر دو قسم شروط اصلی و شروط فرعی تقسیم میشوند. با توجه به اثبات عدم کفایت چنین تقسیم بندی در اوضاع و احوال جدید تجارت بینالمللی دادگاهها شرط سومی را به رسمیت شناختهاند که عبارت است از شرط بینابین-. شروط اصلی قرارداد به آن دسته از شروطی اطلاق می شود که بسیار با اهمیت بوده و با قرارداد و هدف از انعقاد آن رابطه تنگاتنگی دارد؛ به نحوی که در صورت نقض آن کل قرارداد نیز دچار آسیب می شود؛ از این رو، قانونگذار در این گونه موارد به مشروطله ضمن برخورداری از حق مطالبهی خسارت، حق فسخ قرارداد را نیز اعطاء نموده است. تعهداتی از قبیل تحویل کالا مطابق با قرارداد در زمرهی تعهدات اصلی میباشند؛ بنابراین، در صورتی که در قرارداد فروش کالا، کالای تحویل داده شده مطابق با قرارداد نباشد و یا متناسب با مقصود خریدار نباشد، حق رد کالاها را خواهد داشت.
اما در مقابل شروط فرعی به آن دسته از شروطی اطلاق می شود که از اهمیت کمتری به نسبت شروط اصلی برخوردار بوده و بدین جهت قانونگذار در صورت نقض تعهد تنها به مشروطله حق مطالبهی خسارت و نه حق فسخ را اعطاء می کند. شروطی همچوون شروط مربوط به زمان و مکان تحویل کالا را میتوان در زمرهی شروط فرعی قرارداد به شمار آورد.
اما شرط بینابین نیز آن دسته از شروطی هستند که از لحاظ ماهیت نه در زمرهی شرط اصلی هستند و نه در گروه شروط فرعی جای میگیرند، بلکه از حیث اثری که نقض آنها به بار میآورد میتوانند در بعضی موارد در زمرهی شروط اصلی و در بعضی موارد دیگر در زمرهی شروط فرعی قرار گیرند. فلذا، اگر اثر نقض یک شرط سنگین و فاحش باشد آن شرط اصلی و در غیر این صورت فرعی خواهد بود.
بر طبق مفاد کنوانسیون بیع بینالمللی شروط مربوط به نحوه تحویل کالا، از قبیل شروط مربوط به مکان تحویل کالا، شروط مربوط به زمان تحویل کالا و … در زمرهی شروط فرعی میباشند؛ چرا که نقض این گونه شروط از اهمیت اساسی برخوردار نبوده و منتهی به نقض اساسی قرارداد نمی شود، بنابراین نقض این دسته از شرط نیز تنها به مشروطله آن حق مطالبهی خسارت را اعطاء می کند.
بر طبق مادهی ۳۳ کنوانسیون بیع بینالمللی کالا، زمان اجرای تعهد به اراده و توافق طرفین بستگی دارد؛ بنابراین طرفین یک قرارداد میتوانند بنا بر مصالح خود هر زمانی را که میخواهند برای ایفای تعهدات قراردادی تعیین نمایند؛ ولو زمانی موجل از زمان تاریخ انعقاد قرارداد. در صورت فقدان چنین توافقی، کنوانسیون چنین تعیین تکلیف نموده که تعهد باید ظرف مدت معقولی از تاریخ انعقاد قرارداد بیع به اجرا گذاشته شود. تعیین مدت معقول نیز بر حسب مورد، وابسته به اوضاع و احوال حاکم بر قرارداد و تعهد قراردادی، همچون در دسترس بودن یا نبودن و ساخته شدن یا نشدن، میباشد.
با این حال باید گفت در صورت فقد توافق صریح از سوی متعاملین در خصوص زمان ایفای تعهد، مطابق با بند ۳ مادهی ۸ کنوانسیون توافق ضمنی آنها تعیین کننده زمان اجرای قرارداد خواهد بود. جهت یافتن توافق ضمنی طرفین قرارداد نیز باید به مواردی، همچون اوضاع و احوال حاکم بر قرارداد، از قبیل مذاکرات، رویه مقرر بین طرفین و عرف و عادت محلی، توجه نمود.
در کنوانسیون بیع بینالمللی کالا شرط اجل بر دو نوع است: گاه تاریخی دقیق برای اجرای تعهد مورد پیش بینی طرفین قرارداد قرار میگیرد؛ فیالمثل گفته می شود تاریخ اجرای قرارداد یکماه پس از انعقاد قرارداد است یا پیش بینی شود اجرای قرارداد در تاریخ دوشنبه ششم فوریهی ۲۰۰۱۴ میلادی انجام گیرد؛ و گاه اجل به شکل تعیین یک دوره زمانی است، که تعهد باید در آن دوره زمانی به اجرا گذارده شود؛ فیالمثل در قرارداد گنجانده می شود که تعهد باید ظرف چهار ماه از تاریخ انعقاد قرارداد ایفا شود. در صورت اخیر متعهد می تواند تعهد را در ظرف زمان شرط شده در هر زمان که مایل است ایفاء نماید، مگر آنکه زمان اجرای تعهد در این بازده زمانی منوط به ارادهی طلبکار باشد و طی توافق این اختیار به وی داده شده باشد که موعد ایفای تعهد را خود وی معین نماید که در این صورت متعهد باید تعهد را در زمانی که مورد خواست و ارادهی متعهد میباشد ایفاء نماید.
به هر حال، باید توجه داشت از آنچه گفته شد به دست میآید که طبق مادهی ۳۳ کنوانسیون و بر خلاف حقوق ایران، که گفته شد معین بودن زمان وقوع یکی از شرایط صحت شرط اجل میباشد و عدم رعایت آن به بطلان شرط و قرارداد منجر می شود، در کنوانسیون بیع بینالمللی کالا حتماً لازم نیست تاریخ دقیق اجرای تعهد در قرارداد گنجانده شود، بلکه آنچه اهمیت دارد قابلیت تعیین این زمان میباشد؛ فلذا اشکالی نخواهد داشت اگر تاریخ اجرای تعهد از مجموع اوضاع و احوال حاکم بر قرارداد قابل تعیین باشد.
[۱]. حبیب الله رحیمی، پیش بینی نقض قرارداد، ص. ۱۱۶٫
[۲]. عبدالحسین شیروی، حقوق تجارت بینالملل،انتشارات سمت،چ۴ ،۱۳۹۱، ص. ۱۸۵٫
[۳]. عبدالحسین شیروی، حقوق تجارت بینالملل،همان ، ص. ۱۸۶
[۴]. حسین صفایی، حقوق بیع بین المللی،همان ، ص. ۱۰؛ عبدالحسین شیروی، حقوق تجارت بینالملل،همان ، ص. ۱۸۹٫
[۵]. حسین صفایی، حقوق بیع بین المللی،همان، ص. ۱۹-۲۰٫
[۶]. حسین صفایی، حقوق بیع بین المللی،همان ، ص. ۱۶
[۷]. Condition
[۸]. Warranties
[۹]. Intermediate Term
[۱۰]. کلایوام اشمیتوف، حقوق تجارت بینالملل،ترجمه بهروز اخلاقی، ج ۱،انتشارات سمت،۱۳۷۸ ، ص. ۲۰۸٫
[۱۱]. کلایوام اشمیتوف، حقوق تجارت بینالملل، ج ۱،همان ۱، ص. ۲۰۹٫
[۱۲]. کلایوام اشمیتوف، حقوق تجارت بینالملل، ج ۱،همان ، ص. ۲۱۰٫
[۱۳]. کلایوام اشمیتوف، حقوق تجارت بینالملل، ج ۱،همان ، ص. ۲۱۱٫
[۱۴]. حسین صفایی، حقوق بیع بینالمللی،همان ، ص. ۱۳۰؛ جمعی از نویسندگان، تفسیری بر حقوق بیع بینالمللی، ترجمه مهراب دارابپور، ج ۳و ۲،انتشارات کتابخانه گنج دانش،۱۳۷۴ ، ص. ۸۶٫
تأثیر شرط اجل در عقد بیع
محقق مطالب این فصل را در سه مبحث متوالی و هر مبحث را در دو گفتار دنبال می کند. در مبحث نخست این رساله به بررسی تأثیر شرط اجل بر حقوق قراردادی طرفین عقد بیع پرداخته می شود. مبحث دوم نیز به بیان تأثیر شرط اجل بر تعهدات قراردادی طرفین عقد بیع اختصاص دارد و در نهایت در مبحث سوم از تأثیر شرط اجل بر مسئولیت قراردادی طرفین عقد بیع سخن گفته خواهد شد. مطالب هر مبحث نیز در دو گفتار ارائه می شود. در گفتار نخست هر مبحث به بررسی تأثیر شرط اجل در حقوق ایران و در گفتار دوم به بررسی تأثیر شرط اجل در کنوانسیون بیع بینالمللی کالا اشاره می شود.
فصل اول: بررسی تأثیر شرط اجل بر حقوق قراردادی طرفین عقد بیع
مبحث اول: بررسی تأثیر شرط اجل بر حقوق قراردادی طرفین عقد بیع در حقوق ایران
گفتار اول: تأثیر شرط اجل در سقوط حق حبس[۱]
همانطور که در حقوق قراردادها مورد مطالعه قرار گرفته است، در کنار ضمان معاوضی، یعنی انفاسخ قرارداد در صورت نامقدور شدن ایفای یکی از تعهدات قراردادی، یکی از نتایج همبستگی میان عوضین در عقود معاوضی متقابل، حق حبس[۲] است. حق حبس یکی از شیوه های جبران خسارت ناشی از عدم ایفای تعهدات قراردادی نیز هست که عموماً دارای خصیصهی پیشگیرانه است تا خصیصهی جبرانی. فلذا، در تعهدات معاوضی، همچون عقد بیع، متعهد می تواند تا زمانی که طرف دیگر به تعهد خود عمل نکرده است از ایفای تعهدات قراردادی خود خودداری ورزد. در این خصوص مادهی ۳۷۷ قانون مدنی اشعار دارد: هر یک از بایع و مشتری حق دارد از تسلیم مبیع یا ثمن خودداری کند تا طرف دیگر حاضر به تسلیم شود … .
با این حال، همانطور که در مادهی ۳۷۷ قانون مدنی مشاهده گردید ایجاد و اعمال حق حبس منوط به تحقق شرایطی است که یکی از مهمترین این شرایط یکسان بودن زمان اجرای تعهدات طرفین قرارداد میباشد؛ فیالمثل، برای ایجاد و اعمال حق حبس تعهدات طرفین یک قرارداد یا باید هر دو حال باشد و یا اگر تعهد طرفین موجل است، اجل هر دو یکسان و در یک روز باشد. فلذا، اگر تعهد یکی از طرفین حال و تعهد دیگر موجل باشد و یا تعهد هر دو موجل اما اجل تعهد آنها یکسان نباشد، متعهدله تعهد موجل نمی تواند به استناد حق حبس از ایفای تعهد حال خویش خودداری کند؛ ولو آنکه در اثر گذشت زمان موعد ایفای تعهد موجل رسیده باشد و هنوز تعهد حال به اجرا در نیامده باشد. در این حالت نیز حق حبسی که از قبل برای متعهد تعهد موجل به وجود آمده بود به قوت خودش باقی خواهد بود.
از آنچه گفته شد میتوان به این نتیجه رسید که شرط اجل نقش مستقیم و بسزایی در سقوط حق حبس متعهدله تعهدات موجل خواهد داشت. فلذا، متعهدله چنین تعهد موجلی نمی تواند به حق حبس استناد و از ایفای تعهدات قراردادی خویش خودداری ورزد؛ به شرط آنکه تعهد متعهدله یک تعهد حال باشد و یا از حیث زمانی مقدم بر تعهد موجل طرف دیگر باشد[۳]. در این خصوص مادهی ۳۷۷ قانون مدنی چنین انشای حکم می کند: … مگر اینکه مبیع یا ثمن موجل باشد که در این صورت هر کدام از مبیع یا ثمن که حال باشد باید تسلیم شود”.
از این رو، و به عنوان مثال میتوان گفت اگر شخص الف ملک مسی خویش را به شخص ب در ازای تملک خوروی وی بفروشد و در ضمن قرارداد بیع شرط شود که تحویل مبیع (ملک مسی) دو ماه پس از تاریخ انعقاد عقد بیع باشد، در این صورت خریدار نمی تواند به بهانهی عدم تسلیم مبیع از تسلیم ثمن (خودرو) خودداری ورزد؛ چرا که تعهد فروشنده موجل و تعهد خریدار حال است و هیچگاه میان یک تعهد حال و تعهد موجل حق حبسی ایجاد نمی شود؛ چرا که این دو تعهد متقابل نبوده و حق حبس هم تنها نسبت به تعهدات متقابل ایجاد می شود.
گفتار دوم: تأثیر شرط اجل در تعلیق مرور زمان
هر چند که در حقوق به عنوان یک قاعده پذیرفته شده که حق مالکیت یک امر دائمی است و با گذشت زمان پایان نمیپذیرد و از بین نمیرود[۴]، اما قانونگذار به دلایل مختلف گاه برای مطالبهی مطالبات و تعهدات مهلت قانونی را معین می کند؛ به نحوی که در خارج از آن مهلت قانونی، تعهدات مشمول مرور زمان شده و دیگر قابلیت مطالبه ندارند؛ به نحوی که متعهد این حق را دارد که با استناد به مرور زمان از ایفای تعهد خود خودداری ورزد. نمونه بارز این گونه مهلتهای قانونی برای مطالبهی تعهدات را میتوان در مواد ۲۸۶[۵]، ۲۸۷[۶] و ۳۱۸[۷] قانون تجارت مشاهده نمود.
اثر مرور زمان آن است که با ابقای حق مالکیت متعهد بر تعهد، صرفاً اعمال و اجرای آن حق و طلب را از طریق اقامهی دعوی قانونی از بین میبرد؛ به نحوی که دیگر برای طلبکار این امکان وجود ندارد که از طریق اقامهی دعوی حقوق خویش بر متعهد را به اجرا گذارد؛ مادهی ۷۳۱ قانون آئین دادرسی مدنی سابق در این باره اشعار میداشت: مرور زمان عبارت از گذشتن مدتی است که به موجب قانون پس از انقضاء آن مدت دعوی شنیده نمی شود”. با این حال، اگر شخص بدهکار با میل و رغبت به ایفای تعهد خویش اقدام نماید که در این صورت دیگر از سوی شخص پرداخت کننده قابل استرداد نخواهد بود؛ چرا که دین مشمول مرور زمان دین واقعی است که صرفاً ضمانت اجرایی برای وصول آن وجود ندارد؛ فلذا، مطابق قانون اگر شخص بدهکار خود دین را پرداخت کند، ضعف آن برطرف شده و دیگر دلیلی برای استرداد آن نیز وجود نخواهد داشت. در این خصوص مادهی ۲۶۶ قانون مدنی اشعار میدارد: در مورد تعهداتی که برای متعهدله قانوناً حق مطالبه نمی باشد اگر متعهد به میل خود آن را ایفاء نماید دعوی استرداد ام وسموع نخواهد بود”. در اصطلاح حقوقی به این گونه دیون، دیون طبیعی گفته می شود.
النهایه باید گفت یکی دیگر از آثار اجل بر تعهدات، تعلیق مرور زمان و شروع آن از زمان فرا رسیدن اجل تعهد میباشد. در این خصوص بند ۱۱ مادهی ۷۴۱ قانون آئین دادرسی مدنی سابق اشعار میداشت: … جز در موارد خاص، مرور زمان از زمانی که طلبکار مستحق مطالبه می شود آغاز میگردد”[۸]. همچنین مادهی ۷۵۶ قانون آئین دادرسی مدنی سابق با صراحت اعلام میکرد: نسبت به دینی که موجل یا مشروط باشد، مادامی که موعد آن نرسیده یا شرط موجود نشده حکم مرور زمان جاری نمی شود و از وقت رسیدن موعد یا وجود شرط مدت مرور زمان شروع خواهد شد”.
گفتار سوم: تأثیر شرط اجل بر عدم امکان تهاتر تعهد موجل
همانطور که در حقوق قراردادها مورد مطالعه قرار گرفت یکی از موارد سقوط تعهدات و دیون، تهاتر میباشد. بنا به تعریف مادهی ۲۹۴ قانون مدنی تهاتر عبارت است از: اسقاط دو دین متقابل که دو شخص نسبت به یکدیگر دارا میباشند. به عبارت دیگر، هر گاه دو شخص در مقابل یکدیگر مدیون باشند دیون آنها تا حدی که با هم برابری می کند تهاتر و ساقط می شود. به عنوان مثال، اگر شخص الف مبلغ یک میلیون ریال از شخص ب طلبکار باشد و شخص ب نیز متعاقباً از شخص الف مبلغ ده میلیون طلبکار گردد، مابین یک میلیون طلب الف و همین مقدار از طلب شخص ب تهاتر شده و طلب واقعی شخص ب از الف نه میلیون میگردد. تهاتر، مقولهای قهری است که تحقق و اثرگذاری آن نیازمند اراده و توافق بدهکار و طلبکار نمی باشد.
وقوع تهاتر، مشخصاً تهاتر قهری، نیازمند حصول شرایطی است که مطابق با مادهی ۲۹۶ قانون مدنی عبارت است از: ۱- متجانس بودن دیون، ۲- وحدت دیون در زمان تأدیه و ۳- وحدت دیون در مکان تأدیه. تنها در صورت حصول سه شرط ذیل است که تهاتر قهری محقق می شود. فلذا، اگر یکی از دیون ریال باشد و دین دیگری دلار یا اینکه سررسید یکی از دیون حال و دیگری موجل باشد هیچ تهاتری رخ نمیدهد. منظور از تهاتر قهری در این جا عبارت است از اینکه دو دین متجانس بدون ارادهی هیچ یک از طرفین تعهد و به شکل کاملا خود به خودی ساقط گشته و موجبات برائت ذمهی مدیون خویش را فراهم میآورد (مادهی ۲۹۵ قانون مدنی).
از آنچه گفته شد به دست میآید که یکی دیگر از آثار اجل در تعهدات قراردادی، عدم امکان تهاتر میان دو تعهد حال و تعهد موجل میباشد. فلذا طلبکار نمی تواند به پشتوانهی طلب موجل خود ادعای تهاتر دین حال خویش را بنماید؛ چرا که تهاتر دو دین به معنی پرداخت آن دو دین است و اگر طلبکار یک تعهد موجل بتواند طلب موجل خویش را با دین حال خویش تهاتر نماید در حقیقت مبادرت به وصول تعهد موجل خویش نموده است که این امر نیز با قابل مطالبه نبودن تعهد موجل منافات دارد[۹].
از این رو، اگر الف خانهی خود را به شخص ب به قیمت صد میلیون تومان بفروشد و در ضمن قرارداد بیع چنین شرط شود که خریدار ثمن را در ظرف زمانی سه ماه از تاریخ انعقاد قرارداد بیع به فروشنده تحویل دهد و سپس شخص الف خودروی شخص ب را به مبلغ پنجاه تومان بخرد، دیگر نمی تواند از پرداخت پنجاه میلیون بدهی خویش به فروشندهی خودرو به بهانهی تهاتر دین خویش با طلب ناشی از فروش خانهی خود به شخص ب خودداری ورزد؛ چرا که طلب وی موجل و در مقابل دین وی حال میباشد و دین حال هیچگاه قابل تهاتر با طلب موجل نمی باشد.
با این حال، استناد به تهاتر دو دین که یکی از آنها موجل است از سوی بدهکار دین موجل امکان پذیر است؛ چرا که اجل به سود او بوده و از سوی او قابل اسقاط میباشد. در این فرض با سقوط اجل از سوی صاحبش تعهد موجل حال میگردد و تهاتر امکان پذیر میگردد؛ به شرط آنکه اجل تعهد موجل صرفا به سود بدهکار باشد و طلبکار در اجل تعهد نفعی نداشته باشد[۱۰].
مبحث دوم: بررسی تأثیر شرط اجل بر حقوق قراردادی طرفین عقد بیع در کنوانسیون بیع
همانطور که حق حبس در حقوق ایران مورد پذیرش قرار گرفته است، در کنوانسیون وین نیز هر یک از فروشنده و خریدار دارای حق حبس بوده و میتوانند تا ایفای تعهد طرف مقابل خویش از ایفای تعهدات خود خودداری نماید. این حق در مادهی ۵۸ کنوانسیون به رسمیت شناخته شده است؛ در آن ماده آمده که خریدار می تواند تا زمانی که فروشنده کالا و یا اسناد مربوط به آن را بر طبق مقررات قرارداد و کنوانسیون در اختیار وی قرار نداده است از پرداخت ثمن خودداری نماید[۱۱]. چنین حقی نیز برای فروشنده وجود دارد که بر طبق آن فروشنده می تواند تا زمانی که ثمن بیع را اخذ نکرده از تحویل مبیع خودداری ورزد.
با این حال، و به مانند آنچه در حقوق ایران وجود دارد، حق حبس در مواردی که پرداخت ثمن موجل می شود، برای فروشنده وجود نخواهد داشت؛ چرا که تعهد فروشنده به تحویل مبیع حال و تعهد خریدار به پرداخت ثمن، موجل است و هیچ حق حبسی برای یک تعهد موجل در مقابل یک تعهد حال وجود ندارد[۱۲]. بنابراین، به مانند حقوق ایران، شرط اجل می تواند تأثیر مستقیمی بر سقوط حق حبس داشته باشد.
با این حال، کنوانسیون در یک مورد اجل را مانع ایجاد و اعمال حق حبس ندانسته و آن در جایی است که پیش بینی نقض قرارداد از سوی متعهدله صورت گیرد. در این صورت مقنن در مادهی ۷۱ خود حق تعلیق قرارداد را برای متعهدله تعهد موجل در نظر گرفته است؛ مشروط بر آنکه پیش بینی عدم اجرای تعهد باید جنبه اساسی داشته باشد و متعهدله اعلامیهی تعلیق قرارداد را بدون تأخیر به شخص متعهد اعلام دارد. در این صورت اگر شخص متعهد تضمین کافی برای اجرای تعهدات خود بدهد دیگر برای طرف مقابل قرارداد حق تعلیقی ایجاد نخواهد شد[۱۳].
مادهی ۷۱ کنوانسیون در خصوص حق تعلیق قرارداد از سوی متعهدله تعهد موجل اشعار میدارد: ۱- چنانچه پس از انعقاد قرارداد معلوم شود که یکی از طرفین به علل زیر بخش اساسی تعهدات خود را ایفا نخواهد کرد، طرف دیگر حق خواهد داشت اجرای تعهدات خود را معلق نماید:
الف، در صورت عدم توانایی متعهد در انجام تعهد یا نقصان در اعتبار وی
ب، نحوه رفتار متعهد در ایجاد مقدمات اجرای قرارداد یا در اجرای قرارداد …”.
اجرای تعهد پس از انقضای مهلت اجرای تعهد:
به موجب مادهی ۴۷ و ۶۳ کنوانسیون بیع بینالمللی کالا، خریدار یا فروشنده می تواند به طرف مقابل خویش مهلت اضافهای جهت پرداخت مبیع یا ثمن را إعطاء کند. در حقوق تجارت بینالملل این امر پذیرفته شده که خریدار نباید به صرف عدم تحویل کالا در موعد معین قادر به فسخ معامله باشد؛ چرا که عدم تحویل به هنگام کالا یک نقض اساسی قرارداد محسوب نشده و فسخ قرارداد نیز تنها در صورت نقض اساسی قرارداد قابل اعمال است[۱۴].
برای اجرای این قاعده شرط است که مهلت اضافهای که خریدار به فروشنده میدهد و یا فروشنده به خریدار میدهد کاملاً معین و برای اجرای تعهد مهلت داده شده معقول باشد[۱۵]. اثر این إعطای مهلت اضافهای آن است که متعهدله نمی تواند تا قبل از انقضای مهلت به طروق جبران خسارت، همچون فسخ قرارداد و یا مطالبهی خسارت عدم انجام تعهد متوسل شود. با این حال، مطالبهی خسارت ناشی از تأخیر اجرای تعهد بلامانع میباشد[۱۶].
[۱]. Withholding Performance
[۲]. یکی دیگر از طروق جبران خسارت زیان دیده حق حبس یا همان گرو کشی میباشد. در کل در حقوق فراردادها سه نوع گرو کشی وجود دارد: ۱- حق حبس: هر یک از متعهدین به تعهد خود تا زمان ایفای تعهد طرف مقابل از عمل به تعهد خود خودداری نماید. ۲- تعلیق قرارداد: اگر متعهدله به طور معقول این باور را داشته باشد که متعهد از انجام قرارداد خود خودداری خواهد کرد یا از اجرای قرارداد ناتوان خواهد بود، می تواند از اجرای تعهدات خود تا زمانی که تکلیف اجرای تعهدات طرف مقابل روشن شود خودداری نماید و قرارداد را به حالت تعلیق در آورد.
۳- حبس مال: متعهدله می تواند اموالی را که از شخص متعهد در دست دارد نزد خود نگه دارد و از تسلیم آنها خودداری ورزد تا اینکه وی به تعهدات خود عمل نماید.
در نظامهای حقوقی نوشته، همچون فرانسه و بلژیک، مقررات عام و صریحی در این باره وجود ندارد؛ اما در عقودی مانند بیع موادی در حدود همان اثر وجود دارد که دادگاهها قاعدهی حق حبس را از آن استخراج کردند. در حقوق ®فرانسه هر سه نوع گروکشی وجود دارد. در مادهی ۱۶۱۲ ق.م.ف بایع می تواند از تسلیم مبیع مادام که پرداخت ثمن صورت نگرفته خودداری ورزد. در حقوق آلمان نیز مادهی ۳۲۰ قانون مدنی این کشور به این حق اشاره کرده است.
در حقوق انگلیس هم حق حبس پیش بینی شده است. در مادهی ۲۷ و بند اول مادهی ۳۹ قانون بیع کالا به این حق اشاره شده است. در نظام های حقوقی کامنلو حق حبس باید نسبت به نقض اساسی قرارداد صورت گیرد؛ اما در حقوق نوشته انعطاف بیشتری وجود دارد و اعمال حق حبس را برای شخص متعهدله ولو در قبال تعهدات فرعی به رسمیت شناخته است. البته به شرط اینکه خودداری از اجرا غیر متناسب نباشد و عمل حابس مخخالف با حسن نیت نیز نباشد. به طور کلی در تمام حقوق اروپایی دو معیار برای اعمال حق حبس وجود دارد: ۱- متناسب بودن و معقول بودن این حق و ۲- عدم مخالفت اعمال این حق با حسن نیت.
در حقوق ایران حق حبس از نوع نخست در تمام عقود معاوضی از نوع متقابل وجود دارد ( مادهی ۳۷۷ ق.م ). نوع سوم حق حبس نیز در قانون تجارت مورد پیش بینی قرار گرفته است ( مادهی ۵۳۳ قانون تجارت).
در کنوانسیون وین هر سه طریق گرو کشی به رسمیت شناخته شده است. مادهی ۵۸ به نوع اول و مادهی ۷۱ به نوع دوم و مادهی ۸۵ به گروکشی نوع سوم اشاره دارد. در گروکشی نوع اول خریدار تا پایان زمان بازرسی حق به تأخیر انداختن پرداخت ثمن را دارد. در حالت دوم نیز عدم اجرای پیش بینی شده باید جنبه اساسی داشته باشد و متعهدله باید اعلامیهی تعلیق قرارداد را بدون تأخیر به شخص متعهد اعلام دارد. در این صورت اگر شخص متعهد تضمین کافی برای اجرای تعهدات خود بدهد دیگر برای طرف مقابل قرارداد حق حبسی ایجاد نخواهد شد.
بر طبق مادهی ۲۰۱ از قسمت ۹ مقررات اصول اروپایی حقوق قراردادها حق حبس نیز به رسمیت شناخته شده است. بند ۱ این ماده اشاره به حق حبس از نوع اول و بند ۲ ماده اشاره به حق حبس از نوع دوم می کند. در مقام توضیح و تبیین این ماده بیان نکاتی چند مطلوب میباشد: ۱- این حق همچنان که گفته شد مربوط به قراردادهای معوض از نوع متقابل ( Reciprocal Contract ) میباشد. ۲- فایده این حق آن است که از اعتماد بیجهت یک طرف به طرف دیگر ممانعت به عمل میآورد و بر عکس متعهد را به اجرای قرارداد تشویق مینماید. ۳- این حق می تواند نسبت به کل و یا جز تعهد اعمال شود؛ به نحوی که اعمال جزیی تعهد مانع اعمال حق حبس نسبت مابقی تعهدات نمی شود. ۴- اگر رفتار متعهدله سبب عدم اجرای تعهد شده است وی دیگر نمی تواند به دلیل عدم اجرای تعهد به حق حبس خود استناد نماید. ۵- در مقررات PECL گروکشی نوع سوم وجود ندارد. ۶- در این ماده بر خلاف کنوانسیون وین از قید اساسی بودن اجرای تعهد جهت اعمال حق حبس نامی برده نشده است. ۷- در صورتی که متعهدله پیش بینی معقولی از نقض قرارداد از سوی شخص متعهد را داشته باشد دو حق برای او به وجود میآید: ۱- حق تعلیق قرارداد و ۲- حق خاتمه دادن به قرارداد.
[۳]. محمد عابدی، اجل در تعهدات و قراردادها، رساله دکتری دانشگاه تهران، تابستان ۸۳، ص. ۱۰۴٫
[۴]. ناصر کاتوزیان، اموال و مالکیت،همان ، ص. ۱۸۳٫
[۵]. اگر دارنده براتی که بایستی در ایران تأدیه شود و به علت عدم پرداخت اعتراض شده بخواهد از حقی که ماده ۲۴۹ برای او مقرر داشته استفاده کند باید در ظرف یک سال از تاریخ اعتراض اقامه دعوی نماید”.
[۶]. ” در مورد برواتی که باید در خارج تأدیه شود اقامه دعوی بر علیه برات دهنده و یا ظهرنویسهای مقیم ایران در ظرف دو سال از تاریخ اعتراض باید به عمل آید”.
[۷]. دعاوی راجع به برات و فته طلب و چک که از طرف تجار یا برای امور تجارتی صادر شده پس از انقضای پنج سال از تاریخ صدور اعتراض نامه و یا آخرین تعقیب قضایی در محاکم مسموع نخواهد بود …”.
[۸]. ناصر کاتوزیان، نظریه عمومی تعهدات،همان ، ص. ۱۳۵٫
[۹]. محمد عابدی، اجل در تعهدات و قراردادها، رساله دکتری دانشگاه تهران، تابستان ۸۸، ص. ۱۰۲٫
[۱۰]. ناصر کاتوزیان، نظریه عمومی تعهدات،همان ، ص. ۱۳۵٫
تأثیر شرط اجل بر اجرای تعهدات قراردادی طرفین عقد بیع
مبحث اول: بررسی تأثیر شرط اجل بر اجرای تعهدات قراردادی طرفین عقد بیع در حقوق ایران
نخستین و عمده اثری که شرط اجل می تواند از خود بر جای گذارد را میتوان در اجرای تعهدات قراردادی طرفین عقد بیع مشاهده نمود. اگر طرفین قرارداد بیع برای ایفای تعهدات قراردادی خویش، همچون تسلیم مبیع و ثمن، سررسیدی را تعیین نمایند، به طور طبیعی و منطقی تعهد باید در سررسید تعیین شده ایفا گردد؛ چرا که اصل حاکیت اراده و اصل وم متابعت از مفاد قرارداد عمل به تمام مفاد قرارداد را لازم مینگرد. حال در این خصوص این سئوال مهم وجود دارد که آیا متعهدله می تواند بنا به هر دلیلی، ایفای زود هنگام تعهد را خواسته و یا اینکه آیا متعهد می تواند تعهد خود را زودتر از موعد اجرا نماید یا خیر؟
در این گفتار از رساله سعی محقق بر آن است که به مقولهی تأثیر شرط اجل بر اجرای تعهدات قراردادی عقد بیع از هر دو منظر اجرای زود هنگام تعهد توسط متعهد و مطالبهی زود هنگام تعهد از سوی متعهدله بپردازد. از این رو، این گفتار از رساله در دو قسمت تدوین شده که در قسمت نخست از تأثیر شرط اجل در به تأخیر انداختن امکان مطالبه تعهدات قراردادی و در قسمت دوم از تأثیر شرط اجل در به تأخیر انداختن امکان اجرای قرارداد بحث خواهد شد.
گفتار اول: تأثیر شرط اجل در به تأخیر افتادن امکان مطالبهی تعهدات قراردادی از سوی متعهد
بر طبق مادهی ۳۹۴ قانون مدنی، تعهدات قراردادی باید در موعد مقرر فیمابین طرفین قرارداد انجام و یا ایفاء شود. در این ماده میخوانیم: مشتری باید ثمن را در موعد و در محل و بر طبق شرائطی که در عقد بیع مقرر شده است تأدیه نماید”. موعد ایفاء تعهدات قراردادی که با تراضی معین می شود، ممکن است به شکل تعیین یک روز خاص و یا به شکل تعیین یک دوره معین زمانی که تعهد در آن دوره باید انجام شود، معین گردد. فلذا، نتیجه میگیریم هر گاه اجلی برای ایفای تعهدات قراردادی معین نشده باشد، تعهد حال محسوب شده و ضمن آنکه متعهدله می تواند هر زمان که بخواهد ایفای آن را تقاضا نماید، متعهد نیز باید تعهد را فوراً انجام دهد و یا در صورتی که تعهد زمانبر باشد فوراً اجرای آن را شروع نماید[۱]؛ مگر آنکه تعهد از آن دسته تعهداتی باشد که در عرف و عادت معمول معاملاتی، برای اجرای آن تعهد مهلت و موعد خاصی در نظر گرفته می شود.
به عبارت بهتر، بیع مطلق اقتضای آن را دارد که مبیع و ثمن آن فوراً پرداخت و تسلیم گردد؛ مگر آنکه طرفین عقد بیع با اندراج شرطی برای تحویل مبیع یا ثمن مهلتی را مقرر دارند و یا عرف و عادتی وجود داشته باشد که اقتضای تأخیر در تحویل مبیع و ثمن را نماید که در این صورت ایفای تعهد باید در آن تاریخ انجام شود و متعهدله حق مطالبهی ایفای تعهد قبل از سررسید را دارا نخواهد بود. در این خصوص، قانونگذار در مادهی ۳۴۴ قانون مدنی اشعار میدارد: اگر برای عقد بیع شرطی ذکر نشده یا برای تسلیم مبیع یا تأدیه قیمت موعدی معین نگشته باشد بیع قطعی و ثمن حال محسوب است”.
در فقه نیز این حکم مورد پذیرش قرار گرفته است. مرحوم شهید ثانی نیز در کتاب خود الروضه البهیه مینویسد: اطلاق بیع مقتضی آن است که ثمنش حال باشد و اگر شرط پرداخت ثمن به شکل حال شود تأکیدی بیش نیست…”[۲]. مرحوم آیه الله خویی نیز با عباراتی شبیه به آنچه گفته شد میفرماید: کسی که مالی را میخرد و در آن شرط پرداخت ثمن در آینده را نمی کند ثمن آن معامله حال بوده و بائع می تواند بلافاصله بعد از عقد ثمن را مطالبه نماید”[۳]. محقق حلی نیز در این باره در کتاب خود شرائع الاسلام میفرماید: کسی که کالایی را به نحو مطلق … خریداری می کند ثمن آن کالا باید به شکل حال پرداخت شود و اگر در قرارداد شرط موجل بودن پرداخت ثمن گردد این شرط صحیح خواهد بود”[۴].
اصل حال بودن ایفای تعهدات قراردادی در هیچ یک از متون قانونی به صراحت تعیین نشده اما از مجموع مواد ۳۴۱، ۳۷۰، بند ۳ ماده ۴۹۰ و ۶۵۱ قانون مدنی، میتوان پذیرش این اصل را استنباط نمود. فیالمثل در مادهی ۳۴۱ قانون مدنی آمده: ” … ممکن است برای تسلیم تمام یا قسمتی از مبیع یابرای تأدیه تمام یا قسمتی از ثمن اجلی قرار داده شود”. مفهوم مخالف این ماده آن است که اگر برای تسلیم مبیع اجلی معین نشده باشد، تسلیم باید فورا انجام شود[۵].
در فقه و حقوق قراردادها، به عقد بیعی که مبیع آن موجل باشد، اطلاق نسیه و به بیعی که ثمن آن موجل باشد، اطلاق بیع سلم می کنند. بر طبق نظر فقها، بیعی که هم ثمن و هم مبیع آن موجل باشد، باطل است؛ چرا که از مصادیق بیع کالی به کالی میباشد که فقها حکم به بطلان آن دادهاند[۶]. از همین رو، مادهی ۳۴۱ قانون مدنی اشعار میدارد: … ممکن است برای تسلیم تمام یا قسمتی از مبیع یا برای تأدیه تمام یا قسمتی از ثمن اجلی قرار داده شود”. استفاده مقنن از عبارت یا” در ماده به آن معنی است که در بیع یا باید ثمن موجل باشد و یا مبیع.
با این حال بعضی از اساتید بر آن باورند آنچه در فقه مورد منع و نهی قرار گرفته بیع دین به دین میباشد؛ فلذا، آنان با استناد به مادهی ۱۰ قانون مدنی و عدم مخالفت قانون با بیعی که ثمن و مبیع آن موجل میباشد، بر آن باورند هیچ اشکالی وجود نخواهد داشت که اگر در بیع، مبیع و ثمن هر دو موجل باشند[۷]. در کنار این نظر، بعضی از اساتید دیگر نیز موجل بودن مبیع و ثمن را پذیرفتهاند؛ به شرط آنکه مبیع از مصادیق اموال کلی نباشد؛ در غیر این صورت، اگر مبیع کلی باشد، میبایستی ثمن به شکی حال پرداخت گردد؛ در غیر این صورت بیع باطل خواهد بود؛ چرا که از مصادیق بیع دین به دین میباشد[۸].
علاوه بر دو حالت فوق، یعنی تعیین و عدم تعیین تاریخ اجرای تعهدات عقد بیع، ممکن است تعیین تاریخ اجرای تعهد بر عهده شخص متعهدله یا شخص ثالثی گذاشته شود. در این صورت متعهدله باید طی ارسال اظهارنامهایی تاریخ اجرای تعهد را تعیین و به متعهد اطلاع دهد و تا این امر محقق نشود نمیتوان متعهد را از جهت عدم ایفای تعهد قراردادی خویش متخلف دانست. مادهی ۲۲۶ قانون مدنی در این باره اشعار دارد: ” … اگر برای ایفای تعهد مدتی مقرر نبوده طرف وقتی می تواند ادعای خسارت نماید که اختیار موقع انجام با او بوده و ثابت نماید که انجام تعهد را مطالبه کرده است”.
اما صرف نظر از بحث فوق، این سئوال ممکن است مطرح شود آیا متعهدله می تواند اجرای پیش از موعد تعهد را مطالبه نماید یا خیر؟ با توجه به آنچه گفته شد جواب این سئوال واضح است و آن اینکه که شرط اجل باعث می شود که تقاضای اجرای تعهد از سوی متعهدله به عقب بیافتد و وی نتواند تا قبل از انقضای اجل، اجرای تعهد را خواستار شود[۹] و دوم آنکه در صورت عدم ایفای تعهدات قراردادی متعهد، حق فسخ قرارداد، یا مطالبهی خسارت از زمان فرا رسیدن اجل قابل پیگیری و اعمال میباشد. در خصوص تعهدات موجل باید توجه داشت که تعهد ایجاد شده است، ولکن قبل از انقضای مهلت و سررسید اجل قابل مطالبه نمی باشد[۱۰].
پس از رسیدن موعد پرداخت دین، تعهد حال و قابل مطالبه می شود. در حقوق ایران، متعهد باید بلافاصله بعد از فرا رسیدن اجل تعهد خود را ایفاء نماید؛ در غیر این صورت وی متخلف از ایفای تعهدات قراردادی محسوب و مکلف به پرداخت خسارت قراردادی میباشد. در این بین متعهدله هیچ وظیفه ای ندارد که پس از فرا رسیدن اجل، ایفای تعهد را به واسطه عمل جداگانه ای از متعهد مطالبه نماید. فلذا، آثار ناشی شده از تأخیر متعهد منوط به مطالبه متعهدله نمی باشد[۱۱]. تنها در یک مورد قانونگذار مطالبهی متعهدله را شرط اجرای تعهد و احراز تخلف متعهد دانسته است و آن جایی است که تاریخ اجرای تعهد بر عهده شخص متعهدله یا شخص ثالثی گذاشته شود. در این صورت متعهدله باید طی ارسال اظهارنامهایی تاریخ اجرای تعهد را تعیین و به متعهد اطلاع دهد و تا این امر محقق نشود نمیتوان متعهد را از جهت عدم ایفای تعهد قراردادی خویش متخلف دانست.
با این حال، قاعده عدم وم مطالبه اجرای تعهد از سوی متعهدله در خصوص تعهدات پولی قابل اجرا نمی باشد؛ چرا که بر طبق مادهی ۵۲۲ قانون آئین دادرسی مدنی یکی از شروط امکان مطالبهی خسارت ناشی از عدم ایفای تعهدات پولی، مطالبهی پرداخت وجه از سوی طبلکار میباشد[۱۲]. در این ماده آمده: در دعاویی که موضوع آن دین و از نوع وجه رایج بوده و با مطالبه داین و تمکن مدیون مدیون امتناع از پرداخت نموده در صورت تغییر فاحش شاخص قیمت سالانه از زمان سررسید تا هنگام پرداخت و پس از مطالبه طلبکار دادگاه با رعایت تناسب تغییر شاخص سالانه که توسط بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران تعیین میگردد محاسبه و مورد حکم قرار خواهد دارد …”.
حال سئوال مهمی در این قسمت قابل طرح است و آن اینکه اگر متعهد به پیشنهاد متعهدله مبنی بر اجرای زود هنگام تعهد پاسخ مثبت داده و تعهد موجل را پیش از موعد به اجرا دربیاورد، آیا می تواند از اجرای زود هنگام تعهد ابراز پشیمانی کرده و دعوی استرداد تعهد انجام شده را بنماید یا خیر؟ در جواب این سئوال از سوی بعضی از نویسندگان گفته شده با توجه به آنکه اجل تنها اجرای تعهد را به تأخیر میاندازد و نه ایجاد آن را، فلذا اگر متعهد تعهد موجل خود را زودتر از فرا رسیدن اجل ایفاء نماید حق استرداد تعهد ایفا شده را نخواهد داشت؛ چرا که در واقع از امتیازی که در اختیار داشته است صرفنظر کرده است و دین موجود را پرداخت نموده است[۱۳]. ثانیاً اجرای حکم قانونگذار در مادهی ۲۶۶ قانون مدنی، که در خصوص تعهدات طبیعی اشعار داده شده است، در مورد تعهدات موجل اولی است. قانونگذار در این ماده آورده: در مورد تعهداتی که برای متعهدله قانوناً حق مطالبه نمی باشد اگر متعهد به میل خود آن را ایفاء نماید دعوی استرداد او مسموع نخواهد بود”.
با این حال، هر چند که این ماده اطلاق دارد و شامل هر گونه پرداختی می شود که در آن اجباری وجود ندارد، اما به نظر میرسد اجرای این حکم در مواردی که متعهد به اشتباه یا در نتیجه اکراه تعهد موجل را زودتر ایفاء نماید مشکل باشد و ناصواب است که متعهد را در این دو مورد راضی و متمایل به اجرای تعهد قلمداد نمائیم. از این رو، بعضی از نویسندگان در این دو مورد برای متعهد حق استرداد آنچه را که پرداخته است را به رسمیت شناختهاند؛ چرا که از نگاه آنان در این صورت نمیتوان عمل متعهد را مصداق انصراف از حق دانست[۱۴]. فلذا، در صورتی که متعهد یک تعهد موجل به اشتباه و یا از روی اکراه تعهد موجل را پیش از موعد اجرا نماید می تواند استرداد آنچه را که پرداخت کرده مطالبه نماید.
[۱]. ناصر کاتوزیان، قواعد عمومی قراردادها، ج ۴،همان ، ص. ۵۸٫
[۲]. و إطلاق البیع یقتضی الثمن حالا و إن شرط تعجیله فی متن العقد أکده؛ شهید ثانی، الروضه الهیه، ج ۲، ص. ۱۳۳
[۳]. من باع و لم یشترط تأجیل الثمن کان الثمن حالا فللبائع المطالبه به بعد انتهاء العقد؛ ابوالقاسم خویی، منهاج الصالحین، معاملات، ص. ۴۸٫
[۴]. من ابتاع متاعا مطلقا أو اشترط التعجیل کان الثمن حالا و إن اشترط تأجیل الثمن صح؛ محقق حلی، شرائع الاسلام، ج ۲، ص. ۱۹
[۵]. ناصر کاتوزیان، قواعد عمومی قراردادها، ج. ۴،همان ، ص. ۵۹٫
[۶]. حسن امامی، حقوق مدنی، ج ۱،همان ، ص. ۴۵۵؛ محمد جعفر جعفری لنگرودی، مجموعه محشی قانون مدنی،همان ، ص. ۲۸۷٫
شرط اجل در به تأخیر انداختن امکان اجرای تعهدات قراردادی از سوی متعهد
همانطور که در مباحث پیشین به آن اشاره شد، هر گاه طرفین قرارداد بیع و یا متعاقدین هر قراردادی، برای اجرای تعهد یا تعهدات قراردادی خویش اجلی را تعیین نمایند، متعهد مکلف است که تعهد یا تعهدات را تنها در همان سررسید اجل به اجرا گذارد. حال در این جا این سئوال مطرح است آیا متعهد می تواند از این اجل، که بلاشک مربوط به تعهد اوست و بیش از همه منافع وی را تأمین می کند، گذشت نماید و تعهد خویش را بنا به هر دلیلی زودتر از موعد ایفاء نماید یا خیر؟ به عبارت دیگر، آیا به مانند مطالبهی اجرای تعهد از سوی متعهدله، اجرای تعهد از سوی متعهد نیز باید تنها در سررسید اجل ایفاء گردد یا آنکه متعهد می تواند تعهد را زودتر از موعد به اجرا گذارد و متعهدله نیز موظف به پذیرش آن میباشد؟
علاوه بر این سئوال، در این جا سه سئوال دیگر نیز مطرح می شود که عبارت است از اینکه: ۱) اجرای زود هنگام تعهد از سوی متعهد چه تأثیری بر اجرای تعهدات متعهدله میگذارد؟، ۲) آیا برای متعهدی که تعهد خود را قبل از فرا رسیدن اجل ایفاء نموده، امکان رجوع وجود دارد یا خیر؟ و ۳) آیا اساساً امکان ایفای تعهد بعد از اجل شرط شده نیز وجود خواهد داشت یا خیر؟ محقق در این قسمت به هر چهار سئوال فوق پاسخ خواهد داد.
امکان جواز اجرای زود هنگام تعهدات قراردادی: قانون مدنی در خصوص جواز ایفای زودتر از موعد حکمی ندارد؛ اما حقوقدانان در این خصوص به صراحت قائل به جواز شده و با تفکیک شرط اجل به سود متعهد از شرط اجل به سود طرفین تعهد، اجرای زودتر از موعد تعهد را در حالت نخست پذیرفته و در حالت دوم اجرای زودتر از موعد را مردود شماردهاند. به عبارت بهتر، بنا بر نظر حقوقدانان شرط اجل بر دو نوع است: گاه شرط تنها به نفع متعهد است و گاه علاوه بر متعهد، متعهدله نیز در رعایت آن دارای نفع میباشد. به عبارت بهتر، بر طبق نظر حقوقدانان، انشای شرط اجل گاه به نحوی است که تنها منافع متعهد را تأمین می کند، که در این صورت متعهد می تواند ولو قبل از انقضای مدت، تعهد خود را ایفاء و خود را از بار تعهد برهاند؛ چرا که شرط به سود متعهد بوده و همواره مشروطهله می تواند شرط را ساقط و از اجرای آن به نفع خویش صرف نظر کند. اما انشای شرط گاه به شکلی است که علاوه بر نفع متعهد، به سود متعهدله نیز میباشد که در این حالت متعهد نمی تواند از اجرای شرط گذشته و تعهد خود را قبل از موعد اجرا نماید[۱]. النهایه، از آنچه گفته شد نتیجه میگیریم هر گاه اجل تعهد به سود هر دو طرف عقد بیع، یعنی فروشنده و خریدار باشد، نه فروشنده می تواند خریدار مال را به تحویل زود هنگام مبیع مجبور نماید و نه خریدار می تواند فروشنده را به تحویل زود هنگام ثمن وادار نماید.
حقوقدانان اضافه می کنند که شرط اجل، علیالاصول و علیالاطلاق به سود و نفع متعهد است؛ مگر آنکه خلاف آن در قرارداد تصریح شود و یا از امارات قضایی دیگر خلاف آن به اثبات رسد[۲]. اگر سخن حقوقدانان را بپذیریم که شرط اجل نوعاً به نفع متعهد تعهد موجل میباشد، میتوان قائل به دو اثر ذیل باشیم که عبارت است از:
۱- در صورت اختلاف میان متعهد و متعهدله در خصوص اصل شرط اجل و یا زمان اجل، مدعی متعهد است و اوست که باید ادعای خویش را ثابت کند؛ چرا که شرط اجل بر خلاف اصل حال بودن تعهد است و شروط همواره به نفع مشروطعلیه، که در این جا متعهدله میباشد، و به ضرر مشروطله، که در این جا متعهد میباشد، تفسیر میشوند.
۲- از آنجایی که شرط اجل به سود متعهد تعهد موجل میباشد، فلذا متعهد می تواند از این حق خویش گذشته و تعهد را زودتر از موعدش به اجرا در آورد، همچنانکه مشروطله می تواند شرط را ساقط کند و از اجرای شرط بگذرد.
در این رابطه مادهی ۶۵۱ قانون مدنی اشعار میدارد: ” اگر برای اداء قرض به وجه ممی اجلی معین شده باشد مقترض نمی تواند قبل از انقضاء مدت طلب خود را مطالبه نماید”. همانطور که در ماده قانونی انعکاس یافته قانونگذار از عدم توانایی متعهدله عقد قرض نام برده که نمی تواند خواهان ایفای تعهد قبل از اجل شود، اما هیچ اشارهایی به عدم توانایی متعهد عقد قرض در ایفای تعهد خود نکرده است. این تفاوت گذاشتن میان متعهد و متعهدله قراردادی کاملا منطقی است؛ چرا که نوعاً شرط اجل به نفع متعهد است و تنها ایشان می تواند اجرای آن را مطالبه یا از اجرای آن خودداری ورزد.
با این حال، در صورتی که متعهدله نیز در اجرای تعهد در موعد مقررش دارای نفع باشد تعهد حتماً باید در تاریخ مقرر آن به اجرا درآید. از این رو، در این گونه موارد متعهد تعهد موجل نمی تواند تعهد را زودتر از فرا رسیدن اجل اجرا نماید، مگر با رضایت متعهدله. از این رو باید گفت: شرط اجل نه تنها می تواند سبب به تأخیر انداختن امکان مطالبهی اجرای تعهد از سوی متعهدله شود، بلکه حتی می تواند سبب به تأخیر انداختن اجرای تعهد از سوی متعهد نیز شود. مانند متعهدی که در تاریخ ۲۰/۲/۹۳ تعهد می کند که در تاریخ ۳۰/۲/۹۳ تعداد ۱۰۰۰ پرس غذا برای شام عروسی فرزند متعهدله آماده نماید.
در این حالت، اجرای تعهد در موعد مقررش مطلوب متعهدله نیز بوده و متعهد نمی تواند تعهد را زودتر از موعد مقررش ایفاء نماید. اما در نقطهی مقابل نظر حقوقدانان، نظر مشهور در فقه آن است که متعهدله می تواند با اجرای زود هنگام تعهد خودداری ورزد؛ چرا که اولاً متعهدله نیز در اجل نفع داشته و ثانیا اجرای زود هنگام تعهد نوعی منت گذاری بر متعهدله است که می تواند از سوی وی مورد پذیرش قرار نگیرد. در کنار این دو دلیل، بعضی دیگر نیز بر آن باور هستند که اجل یک تعهد از اوصاف تعهد است و چون وصف تابع موصوف میباشد به تنهایی قابل اسقاط نیست و بعضی دیگر بر آن باورند که چون اجل با توافق حاصل شده جز با توافق نمیتوان آن را بیاثر نمود[۳].
از نگاه محقق و در مقام داوری میان نظر حقوقدانان و فقها، به نظر میرسد پذیرش نظر حقوقدانان به صواب نزدیکتر باشد؛ چرا که استدلال آنها با موازین حقوقی انطباق بیشتری دارد و با تقسیم بندی که آنها از اجل مینمایند و طی آن حکم اجلی که صرفا به سود متعهد است را از حکم اجلی که به سود هر دو طرف تعهد میباشد جدا میسازند، تا حد زیادی اشکالاتی که فقها در این باب مطرح مینمودند مرتفع می شود. با این حال، از نگاه نگارنده، اجرای زود هنگام تعهد باید با دو شرط ذیل نیز همراه باشد در غیر این صورت میتوان گفت که میتوان مورد رد متعهدله قرار گیرد و آن شرط این است که اجرای زود هنگام تعهد باعث ایجاد زحمت و هزینه باری شخص متعهده نشود و موجبات عسر و حرج وی را فراهم نیاورد. در غیر این صورت، مخالفت متعهدله با اجرای زود هنگام تعهد موجه و قابل پذیرش خواهد بود.
تأثیر قبول اجرای زود هنگام تعهد بر اجل تعهدات متعهدله: گاه پیش میآید که در عقد بیع تعهدات متقابل بایع و خریدار موجل است. حال این سئوال پیش میآید که اگر یکی از متعهدین تعهد موجل، تعهد خود را زودتر از موعد ایفا نماید، این امر چه تأثیری بر زمان ایفای تعهد متعهد دیگر خواهد داشت؟ فیالمثل، شخصی خانهی خود را در ازای تملیک خودروی خریدار به وی میفروشد و در قرارداد بیع چنین شرط می شود که تاریخ تحویل خانه دو ماه پس از عقد و تحویل خودروی خریدار سه ماه پس از انعقاد عقد بیع باشد. حال اگر فروشنده خانه، منزل خویش را زودتر از موعد تحویل دهد، این امر چه تأثیری بر زمان ایفای تعهد طرف مقابل خواهد داشت؟ آیا فروشنده خانه می تواند به دلیل ایفای تعهد خویش، تقاضای تحویل خودرو را بنماید یا خیر؟
در مقام پاسخ به این سئوال به نظر میرسد بتوان گفت اجرای زود هنگام تعهد از سوی متعهد، هیچ گونه تأثیری بر اجل تعیینی برای ایفای تعهدات طرف متعهدله نخواهد داشت؛ چرا که قبول اجرای پیش از موعد از جانب متعهدله، به معنی صرف نظر کردن وی از زمان تعیین شده برای ایفای تعهدات او نیست. از سوی دیگر دلیلی که بر حلول أجل تعهد متعهدله داشته باشد وجود ندارد. فلذا، در تعهدات موجل متقارن، چنانچه یکی از طرفین تعهد خود را زودتر از موعد انجام دهد حق خودداری از ایفای تعهد برای طرف دیگر تا رسیدن اجل تعهد وی وجود خواهد داشت؛ مگر آنکه قرینهی وحود داشته باشد که خلاف آنچه گفته شد از آن قابل استنباط باشد[۴].
امکان رجوع متعهد از ایفای زود هنگام تعهد: سئوالی که در این قسمت باید به آن پاسخ داده شود این است که آیا متعهد می تواند از اجرای زود هنگام تعهد خود رجوع نموده و تعهدی را که زودتر از موعد ایفاء نموده، مسترد کند یا خیر؟ فیالمثل، اگر کسی ملک دیگری را در ازای پرداخت یک میلیون ریال و به سر رسید یک سال دیگر خریداری نماید، اما یک ماه پس از انعقاد عقد بیع مبادرت به تسلیم ثمن مند، می تواند آنچه را که پیش از موعد پرداخت نموده، مسترد دارد یا خیر؟ در مقام پاسخ به این سئوال باید به دو نکته توجه داشت: نکتهی نخست آنکه، تعهدات موجل از مصادیق تعهدات قانونی، و نه تعهدات طبیعی، بوده که با حلول سررسید قانوناً قابل مطالبه میباشند و نکتهی دوم آنکه اجل در درجه نخست امری است به نفع متعهد و بدیهی است که می تواند از سوی وی اسقاط گردد.
در مقام پاسخ به این سئوال باید گفت: چنانچه متعهد به هنگام اجرای زود هنگام تعهد عالماً و عامداً به این امر اقدام نماید، دیگر نمی تواند آنچه را که در مقام ایفای تعهد داده است مسترد نماید یا از بابت اجرای زود هنگام تعهد عوضی را مطالبه نماید؛ چرا که تأخیر در اجرای تعهد تا سررسید اجل حق متعهد است که می تواند به اختیار خود آن را اسقاط کند و ثانیا اجرای زود هنگام تعهد با علم و عمد نوعی مسلم اسقاط حق به شمار میرود[۵]. اما در صورتی که ایفای تعهد از روی اشتباه یا اکراه باشد، حقوق نمی تواند بر این ایفای تعهد اثر قانونی بار نماید؛ فلذا، متعهد می تواند آنچه را که پرداخته مسترد دارد؛ چرا که این گونه اجرای زود هنگام تعهد را نمیتوان اسقاط حق از سوی متعهد دانست[۶].
هر چند که قانونگذار در این خصوص حکم صریحی ندارد، اما میتوان از مادهی ۲۶۶ قانون مدنی، که ویژهی تعهدات طبیعی اشعار داده شده، وحدت ملاک گرفته و حکم به عدم رجوع متعهد به دریافت آنچه که در مقام اجرای تعهدات خود پرداخت نموده است، داد. در این ماده میخوانیم در مورد تعهداتی که برای متعهدله قانونا حق مطالبه نمی باشد اگر متعهد به میل خود آن را ایفاء نماید دعوی استرداد او مسموع نخواهد بود”. در این ماده، قانونگذار شرط عدم رجوع متعهد دیون طبیعی را ایفای با تمایل و طیب نفس معرفی کرده است؛ اما بدیهی است ایفای که در مقام اشتباه یا اکراه صورت میپذیرد را نمیتوان ایفای از روی میل نامید و حق رجوع ایفاء کننده را ساقط دانست.
امکان اجرای تعهد پس از موعد: در جواب این سئوال نیز میتوان گفت: در درجه نخست باید بین حالتی که اجل شرط شده قید تراضی است و حالتی که اجل شرط شده صرفاً یک توافق فرعی است، تفاوت گذاشت. از آنجایی که در حالت نخست انجام تعهد در تاریخ شرط شده مطلوب یگانه و تجزیه ناپذیر متعهدله به شمار میرود دیگر هیچ امکانی برای متعهد وجود نخواهد داشت تا تعهد را پس از فرا رسیدن اجل انجام دهد؛ چرا که انجام تعهد در زمانی غیر از موعدش دیگر مطلوب متعهدله نیست. فلذا، گذشت موعد اجرای تعهد به منزلهی عدم اجرای تعهد است. مانند آن جایی که در قرارداد تهییه غذا، متعهد تعهد می کند در تاریخ یکم اردیبیهشت نود و سه تعداد هزار دست غذا برای برگزاری مراسم جشن عروسی شخص متعهدله پخت و تحویل دهد. در این حالت، تاریخ فوق برای متعهد مطلوب یگانه بوده که تاریخ دیگر نمی تواند جایگزین آن شود. فلذا، متعهد نمی تواند تعهد را در تاریخ دیگر اجرا و متعهدله را پایبند اجرای دیر هنگام تعهد نماید.
اما اگر زمان ایفای تعهد صرفا یک شرط فرعی برای تعهد محسوب شود، در این صورت متعهد می تواند تعهد را انجام دهد و متعهدله نیز باید اجرای این تعهد دیر هنگام را بپذیرد. البته متعهدله می تواند در کنار ایفای تعهد از متعهد مطالبهی خسارت تأخیر در اجرای تعهد را بنماید. فیالمثل، الف در برابر ب تعهد می کند که برای وی ساختمانی به مساحت صد و ده متر ساخته و به صورت کامل (کلید تحویل) و ظرف یک سال از تاریخ عقد قرارداد در تاریخ یکم فروردین هزار سیصد دو نود و دو تحویل دهد. حال اگر وی به دلایل گوناگون از تحویل ساختمان در تاریخ مقرر ناتوان گشت و آن را سه ماه بعد به تحویل متعهدله داد، وی نمی تواند اجرای تعهد را مطلوب خویش ندانسته و از پذیرش آن خودداری کند؛ بلکه می تواند صرفا مطالبهی خسارت تأخیر در اجرای تعهد را مطالبه نماید.
[۱]. ناصر کاتوزیان، قواعد عمومی قراردادها، ج۴،همان ، ص. ۵۹-۶۰٫
[۲]. محمد جعفر جعفری لنگرودی، تعهدات،همان ، ص. ۲۴۲٫
[۳]. محمد باقر پارساپور و حمید کبیری، اجرای زود هنگام تعهدات قراردادی، ص. ۳۲٫
[۴]. همان منبع، ص. ۳۹٫
[۵]. محمد باقر پارساپور و حمید کبیری، اجرای زود هنگام تعهدات قراردادی، ص. ۳۹٫
[۶]. همان منبع، ص. ۴۰٫
درباره این سایت